responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 876

گرداب آشوب و آتش

«مکتفی» جای پدر به خلافت می‌نشیند. بغدادیان نفس راحتی می‌کشند. خلیفه‌ی نوتخت فرمان می‌دهد تا باغ‌هایی را که پدرش برای ساختن کاخ جدید مصادره کرده بود، به صاحبانشان باز پس داده شود؛ اما اندکی بعد، ساختن کاخ تازه «تاج» کنار کاخ «ثریا» آغاز می‌شود.
محمد بن حسن صفار اعرج (اباجعفر قمی) مؤلف کتاب بصائر الدرجات فی علوم آل محمد، چشم از جهان فرو می‌بندد [1] و اندوه بر خانه‌های شیعیان سایه می‌افکند.
سال دویست و نود هجری قمری است. قرامطه در سوریه دست به غارتگری زده و شهر حمص را به خاک و خون کشیده‌اند. دریای مدیترانه، شاهد نبرد نیروی دریایی مسلمانان از شهر طرسوس و نیروی دریایی رومیان است. رومیان شکست خورده می‌گریزند و نیروی دریایی مسلمانان به سوی قسطنطنیه رهسپار می‌شوند و سپس به سالونیک، دومین شهر مهم پس از پایتخت، می‌روند. در مغرب، یحیای سوم، رییس دولت ادریسیان، ترور می‌شود. در مصر دولت طولون‌ها متلاشی و دعوت عبدالله شیعی اوج می‌گیرد. اخبار و حوادث ایام، حاکی از آن است که عن قریب دولت اغالبه سرنگون و دولت جدید فاطمیان بر روی کار خواهد آمد.
مهدی (عج) شاهد فراز و فرود حکومت‌هاست. او شاهد بر افراشتن و فرو افتادن درفش‌هاست. او قوانین تاریخ را همراهی می‌کند. او بنفشه‌ای است که رایحه‌ی عطر وجودش مشام همگان را نصیب می‌دهد، بی آن که عطر را ببینند. او ستاره راهنمایی است که سرگشتگان دریای ظلمت را هدایت می‌کند. موسم حج سال دویست و نود و سه فرا رسیده است. دل‌ها به عشق کعبه، پیکرها را از هر سو گرد آورده است. رودخانه‌ی انسانی، دور کعبه می‌چرخند. و مردم در مسجد الحرام پراکنده‌اند. امروز ششم ذی‌حجه است. جوانی گندمگون احرام بر تن دارد. از جمع طواف کنندگان جدا می‌شود و به جمیع حاجیانی می‌پیوندد که گوشه‌ای نشسته‌اند و جوانی علوی نیز میان آنهاست. همگی به احترامش بر می‌خیزند. با ادب سلام می‌کند و می‌نشیند. به این سو و آن سو می‌نگرد و با لحنی پرسشگر می‌گوید:
- آیا می‌دانید اباعبدالله در دعای «اصرار» چه می‌گفت؟
- چه می‌گفت؟
- جوان با فروتنی فرازی از نیایش را می‌خواند که آیینه‌ی توحید است:
- خداوندگارا! تو را با نامت می‌خوانم؛ نامی که آسمان و زمین را با آن برپا می‌داری و با آن میان حق و باطل جدایی می‌افکنی و با آن شمار شن‌ها را می‌دانی و کوهستان‌ها و دریاها را وزن می‌کنی. بر محمد و خاندانش درود فرست و در کارم گشایش فرما. [2] .
جوان بر می‌خیزد تا دیگر بار، خود را در جریان رودخانه خروشان انسانی غوطه‌ور سازد. همه خاموشند و در این اندیشه‌اند که جوانی که دل‌ها را از شکوهش لبریز کرد، که بود؟
روز دوم همان صحنه رخ می‌دهد. جوان در جمعشان می‌نشیند. به این سو و آن سو می‌نگرد و می‌گوید:
- آیا می‌دانید امیر المؤمنین (ع) پس از نماز واجب چه می‌گفت؟
- چه می‌گفت؟
- می‌گفت: آواها به سوی تو اوج می‌گیرند و چهره‌ها به سوی تو می‌نگرند و گردن‌ها برای تو فرود می‌آیند و داوری کارها برای توست.ای بهترین کسی که می‌خوانندت و ای والاترین بخشنده.ای راستگو! ای بی نظیر!ای آن که وعده را تخلف نمی‌کند. ای آن که فرمان نیایش و مژده‌ی پذیرش می‌دهی. ای آن که گفتی: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم.» ای آن که گفتی: «و هنگامی که بندگان من، از تو درباره‌ی من سؤال کنند، [بگو]: من نزدیکم؛ دعای دعا کننده را، به هنگامی که مرا می‌خواند، پاسخ می‌گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند. تا راه یابند (و به مقصد برسند).» ای آن که گفتی: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید، از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه‌ی گناهان را می‌آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.» گوش به فرمان تو هستم. خوش به حال ما. اینک منم [بنده‌ی] اسرافگر در برابرت؛ و تو می‌گویی: «از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه‌ی گناهان را می‌آمرزد.» [3] .
جوان باز به این سو و آن سوی خود نگریست و گفت:
- آیا می‌دانید امیرالمؤمنین در سجده‌ی شکر چه می‌گفت؟
- چه می‌گفت؟
- می‌گفت: ای آن که بسیاری دعا، جز بر بخشش و وسعت [نعمتهایش] نمی‌افزاید.ای آن که گنجینه‌هایش پایان نمی‌پذیرد؛ ای آن که گنجینه‌های آسمان‌ها و زمین از آن اوست؛ ای آن که کوچک و بزرگ در اختیار اوست، بدی‌هایم بازدارنده‌ی نیکی‌هایت نیست. با من همان گونه رفتار می‌کنی که خودت سزاوارتری. تو سزاوار بزرگواری هستی، بخشایشگر و آمرزنده‌ای، ای خدا! ای الله! با من آن چنان که من سزاوارم، رفتار مکن. [4] . واژگان فروتنانه، در دل‌های دین باوران نفوذ می‌کند. جوان بر می‌خیزد و میان طواف گران ناپدید می‌شود. روز سوم که هشتم ذی حجه است، باز جوان می‌آید و می‌نشیند. به چپ و راست می‌نگرد و می‌گوید:
- علی بن الحسین، سرور نیایشگران، هماره در سجده‌اش در این جا - با دستش به سنگ زیر ناودان اشاره می‌کند - می‌گفت:
- بندگانت تو را ستایش می‌کنند. نیازمند وسائل تو به درگاهت آمده است. چیزی را از تو می‌خواهد که جز تو کسی نمی‌تواند [5] [آن را فراهم آورد].
چشم‌ها از واژگان لطیفی که دین باور با آن‌ها، خدای را نیایش می‌کند، از اشک لبریز می‌شود. جوان گندمگون رو به مرد علوی می‌کند و می‌گوید:
-ای محمد بن قاسم! به خواست پروردگار، نیک فرجام باشی. برمی‌خیزد و به رود خروشان طوافان می‌پیوندد. محمد، دعای امام چهارم را بازگو می‌کند. کسی از جمع، گویا به یاد چیزی می‌افتد:
- دوستان! آیا این جوان را شناختید؟
مردان، پرسشگرانه به او می‌نگرند.
می‌گوید:
- قسم به خدا! او صاحب الزمان بود.
یکی با تردید می‌پرسد:
- از کجا دانستی ای اباعلی؟
اباعلی محمودی می‌گوید:
- هفت سال است که از خدا می‌خواهم او را ببینم.
حاضران به سکوت پناه می‌برند؛ سکوتی که بیانگر اندیشیدن در سخنان جوان گندمگون است.
روز عرفه، در دامنه‌ی کوه عرفات، جوان می‌ایستد. دستانش را در جهت کعبه به سوی آسمان می‌گشاید و واژگان فروتنانه از لبانش جاری می‌شود:
- خداوندگارا! چگونه چیزی که در هستی‌اش نیازمند توست، دلیلی برای [اثبات وجود] تو می‌تواند باشد؟! چه زمانی ناپدید شده‌ای تا محتاج باشی که بر تو رهنمون باشد؟! چه زمانی دور شده‌ای که نشانه‌ها [مردمان را] به تو برسانند؟!
کور است چشمی که تو را نبیند. [کی رفته‌ای ز دل، که تمنا کنم تو را کی بوده‌ای نهفته، که پیدا کنم تو را] آفریدگارا! چه از دست داد آن که تو را یافت؟! و چه یافت آن که تو را از دست داد؟! [6] . مردی انصاری که دیروز در جمع، حاضر بود، نزدیک جوان می‌آید و می‌پرسد:
- برادرم! بگو که هستی؟
- از مردمان!
- از چه مردمی؟
- از عرب.
- از کدامین نژاد؟
- از برترین آنان.
- کیستند؟
- هاشمیان.
- از کدام [طبقه‌ی] هاشمیان؟
- از برترینشان.
- از چه کسانی؟
- از کسانی که جنگجویی کریمند؛ [به گرسنگان] غذا می‌بخشند و در حالی که مردم خفته‌اند، نماز [شب] را بپا می‌دارند.
انصاری در می‌یابد که جوان، علوی است. احساس نزدیکی می‌کند. جوان آرام از آن جا می‌رود؛ به گونه‌ای که انصاری درنمی‌یابد چگونه و کی رفته است. پس از اطرافیانش می‌پرسد:
- آیا این علوی را می‌شناسید؟
- آری، پیاده با ما به حج آمده است. انصاری شگفت زده می‌گوید:
- پناه بر خدا! اثر پیاده روی در او ندیدم.
انصاری به «مزدلفه» می‌آید و از این که دیگر امام غایب را نخواهد دید، غمگین است. شب فرا می‌رسد و او زیر آسمان پرستاره‌ی و کویر می‌خوابد. در رؤیا، رسول خدا (ص) را می‌بیند که به او می‌فرماید:
-ای احمد! تو او را دیده‌ای.
- چه کسی را سرورم؟
- آن که دیشب دیدی، صاحب الزمان تو بوده است.
روز عید قربان، هنگامی که خوابش را برای دوستانش بازگو می‌کند، او را نکوهش می‌کنند که چرا به آنها خبر نداده است. [7] . امسال دو مرد دیگر نیز، که جویای دیدار امام هستند، آمده‌اند. یکی از خطه‌ی خراسان و دیگری از قم. در مراسم حج، امام را نیافته‌اند و اینک به سوی مدینه رهسپارند. مرد قمی نزد علوی‌ای می‌رود که همه می‌گویند او جایگاه امام را می‌داند. با او طرح دوستی می‌ریزد. قمی بعد از مدتی می‌گوید: -ای پسر رسول خدا! سوگند به حق پدران پاکت که مرا هم از مکان ایشان با خبر کن. کسی را که تو به او اطمینان داری، نزد تو گواهی می‌دهد. قاسم بن حسن (وزیر) به خاطر باورهای دینی‌ام تصمیم به کشتنم دارد؛ از ایشان بخواه تا از خدا بخواهد که من از شر او در امان بمانم. علوی با لحنی که رازی بزرگ را پنهان می‌کند، می‌گوید:
- برادرم! آن چه از من می‌شنوی، پنهان‌دار. خبر در همین کوهستان است. کسانی به دیدار شگفتی‌ها نائل می‌شوند که توشه‌های [معنوی خود را، با نماز] شب برمی‌دارند و به جاهایی که می‌شناسند، می‌شتابند. اندکی خاموش می‌ماند و پیش از آن که بگوید: «ما را گفته‌اند تا جست و جو نکنیم»، [8] مرد قمی بر می‌خیزد و با او خداحافظی کرده و باز می‌گردد. مرد خراسانی، هنگام بازگشت از حج، به چنگ رهزنانی قرامطی، به فرماندهی زکرویة بن مهرویه، گرفتار می‌شود و به همراه تعدادی از حاجیان، جان خویش را از دست می‌دهد. [9] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) احداث التاریخ الاسلامی، ج 2، ص 335.
(2)
اللهم انی اسألک باسمک الذی به تقوم السماء و تقوم الارض و به تفرق بین الحق و الباطل... و به احصیت عدد الرمال و زنة الجبال و کیل البحار ان تصلی علی محمد و آل محمد و أن تجعل لی من امری فرجا.
[3] الیک رفعت الاصوات و عنت الوجود، ولک وضعت الرقاب و الیک التحاکم فی الاعمال یا خیر من سئل و یا خیر من اعطی، یا صادق یا باری‌ء یا من لا یخلف المیعاد یا من امر بالدعاء و وعد بالاجابة، یا من قال: «ادعونی استجب لکم» [غافر / 65] یا من قال: «و اذا سألک عبادی عنی، فانی قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان، فلیستجیبوا لی و لیؤمنوا بی لعلهم یرشدون.» [بقره / 186] و یا من قال: «یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم، لا تقنطوا من رحمة الله، ان الله یغفر الذنوب جمیعا، انه هو الغفور الرحیم.» [زمر / 53] لبیک و سعدیک،ها انا ذا بین یدیک المسرف، و انت القائل: «لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا.» [زمر / 53].
[4] یا من لا یزیده کثرة الدعاء الا سعة و عطاء، یا من لا تنفد خزائنه یا من له خزائن السماوات و الارض، یا من له خزائن مادق و جل، لا تمنعک اساءتی من احسانک، انت تفعل بی الذی انت اهله انک انت اهل الکرم و الجود و العفو یا رب، یا الله! لا تفعل بی الذی انا اهله.
[5] عبیدک بثنائک، مسکینک بفنائک سائلک بفنائک، یسألک ما لا یقدر علیه غیرک.
[6] الهی کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک؟! متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک؟! و متی بعدت حتی تکون الاثار هی التی توصل الیک؟! عمیت عین لا تراک! الهی! ماذا فقد من وجدک؟! و ما الذی وجد من فقدک؟!.
[7] الغیبة، ص 259.
[8] همان، ص 256.
[9] احداث التاریخ الاسلامی، ج 2، ص 357؛ زکرویه در نبردی با سپاهیان خلیفه کشته شد.
منبع: سوار سبزپوش آرزوها (روایتی نو از زندگی و زمانه امامان هادی، عسکری و مهدی)؛ کمال السید؛ مترجم حسین سیدی؛ نسیم اندیشه؛ چاپ دوم 1385.

نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 876
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست