responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 874

گذشت و بخشش

- اگر مکه و مدینه را می‌خواهی، علی بن محمد را از این شهر تبعید کن. اخلاق او باعث شده عده‌ی زیادی جذب او شوند و از او پیروی کنند. اگر چنین نکنی، پایه‌های حکومتت به لرزه خواهد افتاد! متوکل عباسی نامه را بست و به فکر فرو رفت. می‌اندیشید که «بریحه» از ما است. ما او را به امامت جمعه‌ی مکه و مدینه منصوب کرده‌ایم. لابد خطر را حس کرده که نوشته است. این چندمین بار است که به ما هشدار می‌دهد. سرانجام در اثر سخن چینی‌های «بریحه» و اخبار نادرستی که به دربار می‌رسید، مأمون، امام را از کنار مدفن جدش، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سامرا فرا خواند، اما برای فریفتن مردم به «یحیی بن هرثمه» دستور داد با کمال احترام او را از راه بغداد به سامرا ببرد. بریحه، امام جمعه‌ی دست نشانده‌ی حکومت عباسیان، مثل اربابش، متوکل برای این که مردم را بفریبد، مقداری از راه را به مشایعت و بدرقه‌ی امام آمد. هنگامی که می‌خواست خداحافظی کند و برگردد، با خود گفت: بهتر است او را تهدید کنم مبادا نزد متوکل یا شخص دیگری از من بدگویی کند! به حضرت نزدیک‌تر شد و به آرامی، طوری که اطرافیان نشنوند، گفت:
- خوب می‌دانی که عامل تبعید تو من بودم. به خدا سوگند! اگر نزد متوکل و دربار. ... از من شکایت کنی، جوی آب‌هایی را که به مزرعه‌ات می‌رسند، کور می کنم؛ هر چه درخت خرما در مدینه داری، همه را آتش می‌زنم و همه‌ی خدمتکارانت را می‌کشم!
امام نگاه معنی داری به او کرد و چیزی نگفت. همین سکوت کافی بود تا کاسه‌ی صبر «بریحه» را لبریز کند و او را عصبانی‌تر نماید. گفت:
- علی بن محمد! گفتم قسم خورده‌ام. اگر چنان فکری که گفتم در سرت باشد، آن کارها را انجام خواهم داد. امام که دریایی از شکیبایی و صبر بود و همچون نیاکان پاکش در برابر جسارت و توهین دشمنان صبور بود، فرمود:
- چرا راه دور می‌روی! من دیشب از دست تو به خدا شکایت کرده‌ام. شکایتی که از تو بر خدا عرضه کرده‌ام، نزد غیر او و بندگانش هرگز عنوان نخواهم کرد. بریحه که انتظار چنین حرفی را نداشت، خیلی ترسید. می‌دانست که شکایت امام معصوم پیش خدا، چه عواقبی به دنبال دارد و او را به خاک مذلت خواهد نشاند. به روی پای حضرت افتاد و گریه و زاری سر داد. آن گاه معذرت خواست و از امام درخواست کرد او را ببخشد. امام فرمود:
- برخیز! تو را بخشیدم. [1] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) مسعودی، اثبات الوصیه، ص 225.
منبع: حیات پاکان: داستانهایی از زندگی امام هادی؛ مهدی محدثی؛ بوستان کتاب چاپ دوم 1385.

نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 874
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست