نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 757
عقیق زرد و فیروزه
سید ابنطاووس رحمه الله با سند، از خادم امام هادی علیهالسلام نقل
میکند که گفت: از امام علیهالسلام اجازه خواستم تا به زیارت [امام رضا
علیهالسلام در] طوس بروم، فرمود: همراه خود انگشتری داشته باش که نگین آن
عقیق زرد، و بر روی آن: «ما شاء الله لا قوة الا بالله استغفر الله»، و بر
جانب دیگر آن: «محمد، و علی» نقش بسته باشد، که این، مایه ایمنی از رهزنی
[رهزنان]، و سلامت کاملتر، و دین محفوظ تر تو خواهد بود. از نزد حضرت
علیهالسلام بیرون آمدم، و انگشتری با همان ویژگی که فرموده بود فراهم
کردم، و آمدم تا با او خداحافظی کنم، خداحافظی کردم، و بیرون آمدم، چون دور
شدم، فرمود تا برگردم، نزد او برگشتم، فرمود: صافی! عرض کردم: بله، سرورم!
فرمود: انگشتر دیگری که فیروزه باشد، با خود همراه داشته باش، زیرا در
راه، میان طوس، و نیشابور، با شیری برخورد میکنی که جلو قافله را میگیرد،
نزد او برو، و این انگشتر را به او نشان بده، و بگو: مولایم میفرماید: از
راه دور شو، سپس فرمود: باید نقش روی آن: «الله الملک»، و بر جانب دیگر
آن: «الملک لله الواحد القهار» باشد، این انگشتر امیرمؤمنان علی
علیهالسلام است، که نقش روی آن: «الله الملک» بود، چون به خلافت رسید، نقش
نگین خود را که فیروزه بود: «الملک لله الواحد القهار» قرار داد، و این
انگشتر، مخصوصا مایه ایمنی از درندگان، و پیروزی در جنگها است. خادم
امام علیهالسلام میگوید: سوگند به خدا، در مسافرت، با آن [شیر] درنده
برخورد کردم، و همانگونه که فرموده بود. انجام دادم [، شیر دور شد، و رفت]،
و از سفر برگشتم، و ماجرا را خدمت امام علیهالسلام عرض کردم، فرمود:
ماجرای دیگری مانده که آن را نگفتی، چنانچه بخواهی من میگویم؟ عرض کردم!
سرورم! شاید فراموش کرده باشم، فرمود: شبی در طوس، نزد قبر [امام رضا
علیهالسلام]، بیتوته کردی، گروهی از جنیان، به قصد زیارت، نزد قبر آمدند، و
به نگین انگشتر تو نگاه کردند، و نقش آن را خواندند، آن را از دست تو
بیرون آورده، نزد بیمار خود بردند، آن را با آب شسته، آب را به بیمار خود
نوشاندند، و او بهبود یافت، سپس انگشتر را برگرداندند، انگشتر در دست راست
تو بود، ولی آن را در دست چپت کردند، و تو از آن، بسیار تعجب کردی، و
ندانستی که علت آن چیست، و نزد سر خود سنگ یاقوتی یافتی، و آن را برداشتی،
اینک آن را همراه خود داری، آن را به بازار ببر، که به هشتاد دینار خواهی
فروخت، و آن هدیه جنیان به تو بود. پس آن را به بازار بردم، و چنانکه
مولایم فرمود به هشتاد دینار فروختم. روی السید ابن طاووس: عن أبیمحمد القاسم بن العلاء المدائنی، قال: حدثنی خادم لعلی بن محمد علیهماالسلام قال: استأذنته
فی الزیارة الی طوس، فقال لی: یکون معک خاتم، فصه عقیق أصفر، علیه: «ما
شاء الله لا قوة الا بالله، أستغفر الله»، و علی الجانب الآخر: «محمد و
علی»، فانه أمان من القطع، و أتم للسلامة، و أصون لدینک. قال: فخرجت و
أخذت خاتما علی الصفة التی أمرنی بها، ثم رجعت الیه لوداعه، فودعته و
انصرفت، فلما بعدت عنه أمر بردی، فرجعت الیه، فقال: یا صافی! قلت:
لبیک، یا سیدی! قال: لیکن معک خاتم آخر فیروزج، فانه یلقاک فی طریقک أسد،
بین طوس و نیسابور، فیمنع القافلة من المسیر، فتقدم الیه و أره الخاتم، و
قل له: مولای یقول لک: تنح عن الطریق. ثم قال: لیکن نقشه: «الله الملک» و
علی الجانب الآخر: «الملک لله الواحد القهار»، فانه خاتم أمیرالمؤمنین علی
علیهالسلام کان علیه: «الله الملک»، فلما ولی الخلافة نقش علی خاتمه:
«الملک لله الواحد القهار»، و کان فصه فیروزج، و هو أمان من السباع خاصة، و
ظفر فی الحروب. قال الخادم: فخرجت فی سفری ذلک، فلقینی والله! السبع،
ففعلت ما أمرت، و رجعت حدثته، فقال علیهالسلام لی: بقیت علیک خصلة، لم
تحدثنی بها، ان شئت حدثتک بها؟ فقلت: یا سیدی! علی [لعلی] نسیتها،
فقال: نعم، بت لیلة بطوس عند القبر، فصار الی القبر قوم من الجن لزیارته،
فنظروا الی الفص فی یدک، و قرءوا نقشه، فأخذوه من یدک و صاروا به الی علیل
لهم، و غسلوا الخاتم بالماء، و سقوه ذلک الماء، فبرأ، و ردوا الخاتم الیک. و
کان فی یدک الیمنی، فصیروه فی یدک الیسری، فکثر تعجبک من ذلک و لم تعرف
السبب فیه، و وجدت عند رأسک حجرا یاقوتا، فأخذته و هو معک، فاحمله الی
السوق فانک ستبیعه بثمانین دینارا، و هی هدیة القوم الیک. فحملته الی السوق، فبعته بثمانین دینارا کما قال سیدی علیهالسلام [1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) الأمان من أخطار الأسفار و الازمان: 48، الامام الهادی علیهالسلام من المهد الی اللحد: 283. منبع: فرهنگ جامع سخنان امام هادی؛ تهیه و تدوین گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم؛ مترجم علی مؤیدی؛ نشر معروف چاپ اول دی 1384.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 757