نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 754
عطر گلها، بوی خون
روزگار، روزگار القاهر است و زمانه، زمان هراس و ترورهای سیاسی. قاهر
تبهکاری است که موضع گیری آیندهاش را نمیتوان پیش بینی کرد؛ او فرمان حفر
پنجاه سلول را در زیر کاخش صادر کرده است! سرهای جنگجو، یکی پس از دیگری
بر خاک فرو میغلتند. نخستین آنها سر مونس است. شغب بر اثر شکنجهها جان
میسپارد. به خلیفه خبر میرسد که گروهی در پی سرنگونی او و تخت و تاج او
هستند؛ که یکی از آنها ابنمقله، وزیر اوست. وزیر، پیش از دستگیری از
ماجرا باخبر شده و پنهان میشود. قاهر فرمان به مصادره اموال وزیر، آتش
افروزی در کاخش و غارت اموال خویشان او را صادر میکند. اینک، همه از
انتخاب او برای خلافت پشیمان هستند. از انتخاب خلیفهای مست، تبهکار و
نادان. [1] . این روزها، ستاره آل بویه خوش درخشیده است. عدالت گستری و نرم
رفتاری آنان، به ویژه پس از تسلیم شیراز به دست عماد الدین آل بویه، بر
دامنهی نفوذ آنان افزوده است. بغداد، جولانگاه دسیسههاست. وزیر
متواری و گریخته، به کارشکنی و شورش ضد قاهر میپردازد. گاه او شبها در
هیأت نابینا، گدا و یا بانویی آشکار میشود و ضمن تماس با فرماندهان نظامی،
آنان را به شورش علیه خلیفه تشویق میکند. گروهی از اسیران قرامطه به
بغداد رسیدهاند. خلیفه، آنها را در زندان پنجاهگانهی زیر کاخ افکنده
است؛ اما در حقیقت، او تلاش میکند تا از اسیران خود، علیه دشمنان خود بهره
جوید. سپاهیان، از این اندیشهی او کم و بیش آگاه میشوند. فرمانده گزمگان
فرمان میدهد تا اسیران به یکی از کاخها منتقل شده و تحت نظر قرار گیرند.
این رفتار فرمانده، تردید مخالفان خلیفه را بیش از پیش بر میانگیزد.
گروهی از نظامیان هم پیمان میشوند تا بر خلیفه بشورند. به وزیر خبر میرسد
که سپیده دم فردا، ششم جمادی الاول، این نظامیان شورش خواهند کرد. خصیبی،
وزیر دربار را نیمه شب نزد خلیفه میفرستد تا او را از این موضوع آگاه کند؛
اما خلیفه آن قدر در میگساری افراط کرده که سخنان و گزارشهای او را در
نمییابد. سپیده دم، عطر گلها با نسیم مرطوب بغداد در هم آمیخته است.
سپاهیان خشمگین، از همه سو به کاخ القاهر حملهور میشوند. خلیفه به پشت
بام حمام میگریزد؛ اما بی درنگ خود را تسلیم میکند. و دست بسته به زندان
میافتد. زندانیان پیشین آزاد میشوند. احمد بن مقتدر و مادرش نیز آزاد
میشوند. همه در به خلافت نشاندن او هم رأی و یکدلند. روز چهارشنبه، ششم
جمادل الاول سیصد و بیست و دو، احمد به خلافت میرسد و ابنمقله بار دیگر
به وزارت باز میگردد. هارون بن غریب میخواهد تا از فرصت بهره جوید و به
بغداد باز گردد. هنگامی که مانع میشوند، تهدید میکند و با نیروهایش از
شهر دینور به سوی خانقین حرکت میکند. هر کجا را اشغال میکند، بر مردمانش
ستم میراند. به سرزمین نهروان میرسد. سپاه محمد بن یاقوت، که برای نبرد
با هارون آمده است، با وی درگیر میشود. سپاه بغدادیان به سختی شکست
میخورد. هارون سرمست از پیروزی، در پی سربازان فراری میافتد؛ در میانهی
راه از اسب سرنگون میشود. یکی از سربازان فراری او را میکشد و هنگامی که
سر هارون بر نیزه میشود، جنگ مغلوبه میگردد. شلمغانی همچنان به ستم
پراکنی مشغول است. اینک برخی از شخصیتهای بانفوذ - به ویژه از بنی بسطام -
و وزیر سابق مقتدر، حسین بن قاسم، پیرو او شدهاند. حسین بن روح با خطر
شلمغانی مقابله میکند و بسطامیان را از انحراف او آگاه میسازد؛ اما
تأثیری ندارد. [2] . شلمغانی، تبهکاری زیرک است. او نفرینهای حسین بن روح
را توجیه و منظور از آنها را، دور ساختن خود میشمارد؛ زیرا وی رازهایی را
بر ملا کرده است. شلمغانی در محافل شیعه چنین مینمایاند که مهیای مباهله
[3] است. حسین بن روح پاسخ میدهد: - نشانهی باطل گرایی شلمغانی این
است که پیش از من میمیرد. در ماه شوال سال سیصد و بیست و دو، شلمغانی
دستگیر میشود. وزیر، نشستی با حضور بزرگان شیعه ترتیب میدهد تا دربارهی
شلمغانی تصمیم بگیرند. ابنروح در آن حضور ندارد. هنگامی که شلمغانی
میبیند همه علیه او و به طرفداری از حسین بن روح یکدلند، و جملگی لعن امام
را دربارهی او میدانند، فریاد میزند: - حسین را بیاورید. من دستش
را میگیرم و او دستم را بگیرد، اگر آتشی از آسمان فرود نیامد و او را
نسوزانید، پس آنچه دربارهی من میگوید، صحیح است! خانهی شلمغانی تفتیش و
نوشتههای خطرناکی یافته میشود. در یکی از نوشتهها او ادعا کرده که لاهوت
در او حلول کرده است. در چندین نامهای که به دست میآید، پیروانش او را
خدا خطاب کردهاند. میان نامهها، نامهی حسین بن قاسم، وزیر سابق در شهر
رقه نیز شناسایی میشود. [4] نامه نویسان دستگیر میشوند. ابن اباعون و
ابنعبدوس از آنها هستند. چندین جلسه محاکمه، با حضور فقیهان و قاضیان،
برپا میشود و شلمغانی به ادعای خدایی و ارتداد از دین محکوم میشود.
محاکمه در دربار خلیفه الراضی با حضور دیگر متهمان تشکیل شده است. شلمغانی
تأیید میکند که نامهها برای او نوشته شده، اما او مسلمان است و ادعای
آنان را قبول ندارد و به هیچ کسی فرمان نداده است تا خدایش بخواند. خلیفه
از ابن اباعون وابنعبدوس میخواهد تا بر گونه شلمغانی سیلی بنوازند. ابن
عبدوس ابتدا نمی پذیرد، اما بالاخره به ناچار قدم پیش می نهد و یک سیلی بر
گونهی شلمغانی مینوازد؛ اما ابن اباعون دست لرزانش را پیش میبرد و محاسن
و سر او را نوازش میکند و به جای سیلی، بوسه بر گونهی شلمغانی مینشاند و
با التماس میگوید: - خدایم! سرورم! روزی دهندهام! الراضی بر سر شلمغانی
فریاد میکشد: - خیال میکردم که تو ادعای خدایی نداشتهای، پس این کارها چیست و اکنون چه میبینم؟ شلمغانی انکار کرده و میافزاید: - من به او این دستور را ندادهام. خدا میداند من هرگز چنین ادعایی نداشتهام. ابنعبدوس لب میگشاید: -
او ادعای الوهیت نکرد. وی میگفت به جای حسین بن روح، او نماینده مهدی
است؛ اما فکری میکنم او [خداست و] از ترس میگفت که نمایندهی حضرت است!
[5] . اختلاف و مداهنه به درازا میکشد و در پایان، شلمغانی و ابن
اباعون به اعدام محکوم میشوند. آنها را در ذی قعدهی همان سال به دار
میآویزند. پیکرشان را پس از مرگ، آتش میزنند و خاکسترشان را در دجله
میریزند. در پایان همین ماه، حسین بن قاسم را نیز در شهر رقه به دار
میآویزند. [6] . بدین ترتیب شیعیان پس از سالها آشوب فکری، و دغدغههای
روحی، نفسی به راحتی میکشند. حسین بن روح، کتابهای شلمغانی را به قم
میفرستد تا بزرگان شیعه آنها را از اندیشههای انحرافی پیراسته و مطالب
پسندیده را گزینش کنند. [7] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) الکامل، ج 8، ص 256. (2) الامام المهدی من المهد الی الظهور. (3)
در مباهله دو نفر یا دو گروه که هر دو ادعای بر حق بودن میکنند، بر لعن و
نفرین یکدیگر میپردازند و از خداوند میخواهند تا بر آن شخص با گروه که
دروغ میگوید، عذاب بفرستد. چنین نیز خواهد شد. [4] الکامل، ج 8، ص 294. [5] همان، ص 291. [6] همان، ص 294. [7] الغیبة الصغری، ص 390؛ بحارالانوار، ج 51، ص 358. منبع:
سوار سبزپوش آرزوها (روایتی نو از زندگی و زمانه امامان هادی، عسکری و
مهدی)؛ کمال السید؛ مترجم حسین سیدی؛ نسیم اندیشه؛ چاپ دوم 1385.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 754