نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 663
صدا و لحن نیکو
آیت الله العظمی سید شهابالدین نجفی مرعشی رحمه الله فرمودند: بار
دیگر در همان زمان اقامت در سامرا چندی در سرداب مقدس شبها بیتوته
میکردم. شبهای زمستان بود. در اواخر یکی از آن شبها که در سرداب مقدس
بودم، ناگاه صدای پایی شنیدم. با آن که در سرداب بسته بود، فوقالعاده وحشت
نمودم که شاید یکی از مخالفان شیعه و از دشمنان اهل بیت علیهمالسلام
باشد. شمعی که با خود داشتم خاموش شده بود، اما صدا و لحن نیکویی به گوشم
رسید که فرمود: سلام علیکم و نام مرا به زبان آورد. من جواب دادم و ئعرض
کردم: شما کی هستید؟ فرمود: یکی از بنیاعمام شما. عرض کردم: در سرداب بسته
بود شما از کجا وارد شدید؟ سید فرمود: ان الله علی کل شیء قدیر. من عرض
کردم: اهل کجا هستید؟ فرمود: اهل حجازم. سید حجازی فرمود: چرا در این وقت
به این جا آمدهاید؟ عرض کردم: حوائجی دارم و به جهت آنها متوسل شدهام.
فرمود: جز یک حاجت بقیهی حوائج شما برآورده خواهد شد. سپس آن سید حجازی
سفارشهایی را کردند، از جمله تأکید بر اقامهی نماز جماعت، مطالعهی فقه
حدیث، تفسیر، صلهی رحم، رعایت حقوق استادان و معلمان و تأکید در مطالعه و
حفظ «نهجالبلاغه» و ادعیهی «صحیفهی سجادیه». من از آن سید حجازی خواستم
که برای من به درگاه الهی دعا کند. آن بزرگوار دستها را به سوی آسمان
برداشت و عرض کرد: الهی بحق النبی و آله این سید را موفق به خدمت شرع
بفرما، حلاوت مناجات با خود را به او بچشان، حب او را در قلوب مردم جای ده و
او را از شر و کید شیاطین، مخصوصا حسد مصون فرما. در طی صحبت آن سید حجازی
قدری تربت حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را که با هیچ چیز مخلوط نبود و به
اندازهی چند مثقال بود، به من داد که مختصری از آن تربت هنوز در نزد من
است و یک انگشتر عقیق هم به من داد که هنوز هم آن را دارم و آثار فراوانی
از آن دیدهام. پس از آن زمان ناگاه فهمیدم که آن سید حجازی ناپدید شد و
من آن زمان فهمیدم که آن سید حجازی امام زمان علیهالسلام بوده است و
متأسفانه در وقت حضور وی ندانستم.
[~hr~]منبع: چهرههای درخشان سامراء؛ علی ربانی خلخالی؛ انتشارات مکتب الحسین چاپ اول اردیبهشت 1386.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 663