نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 658
شکوه معنوی امام هادی
«ابوالعباس، فضل بن احمد» کاتب متوکل میگوید: در حضور او بودم،
دیدم صحبت از امام هادی (علیهالسلام) شد و سخنچینان تهمتها می زدند و
افتراها به امام میبستند. متوکل از شدت غضب بر زانو نشست و گفت: «سوگند به
خدا آن زندیق کافر را که به دروغ ادعای امامت میکند خواهم کشت.» آنگاه
چهار غلام بدخو و پرقدرتش را فراخواند تا امام را بیاورند و بار دیگر گفت:
«والله لاحرقنه بعد القتل.» «به خدا سوگند که بعد از کشتن، او را آتش
میزنم.» لحظهای نگذشت که فریاد برآوردند: «ابوالحسن آمد.» نگاه کردم دیدم
امام هادی (علیهالسلام) با سطوت و جلال وارد شد در حالیکه لبهایش به دعا
مترنم بود و نشانهای از اندوه و پریشانی در چهرهی او دیده نمیشد.همین که
چشم متوکل به امام افتاد خود را از تخت به زیر افکند و به سوی امام دوید و
حضرت را در آغوش گرفت و میان دو چشم و دستهایش را بوسید و در حالیکه شمشیر
برهنه در دست داشت مرتب میگفت: «آقای من، ای سرور من، ای پسر پیغمبر،
ای پسر بهترین مردم، ای پسر عمو، ای مولای من، ای ابوالحسن!» امام هادی
(علیهالسلام) فرمود: «پناه بر خدا.» متوکل پرسید: «ای آقای من! چرا در این
وقت تشریف آوردهاید؟» فرمود: «قاصد تو آمد و مرا طلب کرد.» گفت: «این
زنازاده دروغ به عرض شما رسانده است!» آنگاه به وزیر معروف خود فتح بن
خاقان و پسرش منتصر که ولیعهد بود گفت: «فوراً آقایتان و آقای مرا بدرقه
کنید.» چون امام (علیهالسلام) خارج شد، متوکل بر سر غلامان فریاد زد: «چرا
دستور مرا اجرا نکردید؟» مأمورین گفتند: «ای خلیفه! دستور تو با اعمالی که
هماکنون انجام دادی مخالفت داشت، شما را چه شده بود؟» متوکل گفت: «هیبت و
شکوه او بیاختیار مرا گرفت، من در اطراف او صد شمشیرزن دیدم.» [1] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) بحارالانوار، ج50، ص 196. منبع: کرامات و مقامات عرفانی امام هادی؛ سید علی حسینی قمی؛ نبوغ چاپ اول 1381.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 658