نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 496
در بیابان حیرت
سپاهیان عباسی، حلقهی محاصره خود را بر شهر مختاره، مرکز شورش، تنگتر
کردهاند. ذخیرهی غذایی داخل شهر به پایان رسیده است. گرسنگی و دیگر
مشکلهای محاصره، کار را به جنگ داخلی میکشاند. شایعهها، حاکی از آن است
که محاصره شدگان از گوشت مردگان، بلکه کودکان، تغذیه میکنند. [1] .
سرزمینهای اسلامی به دست فرماندهان نظامی بلند پرواز و فرمانروایان آزمند،
تجزیه شدهاند. همه میدانند که دیگر خلیفه واقعی در سامرا نیست، بلکه
موفق، در بصره، فرمانده کل نیروهای مسلح است. این موضوع، کینهی خلیفه را
بر میانگیزد و او را وا میدارد که با احمد بن طولون مکاتبه کند،
فرمانروایی گردن فراز، که سالهاست در مصر و شام، حکومتی خودمختار بپا کرده
است و از پایتخت دولت اسلامی (سامرا) فرمان نمیبرد. روز شنبه،
پانزدهم جمادی الاول سال دویست و شصت و نه هجری قمری، معتمد تصمیم میگیرد
تا برای شکار به سوی مصر برود. به منطقهی کحیل میرسد. احمد بن طولون به
پیشواز و استقبال خلیفه، نیروهای نظامی خود را به منطقهی رقه میفرستد. در
میانهی راه، حومه موصل، ابنکنداج از معتمد استقبال میکند؛ اما به خلیفه
مشکوک میشود. چگونه است که در شرایطی چنین، هنگامی که موفق در جنوب عراق
به جنگی مهم مشغول است، خلیفه برای شکار میرود. در خیمهای که در فلات
نزدیک رقه برپا میشود، خلیفه تصمیم خود را فاش میکند. ابنکنداج تلاش
میکند تا خلیفه را از این تصمیم منصرف کند و به آنها بگوید که به زودی
بازیچهی توسعه طلبی پسر طولون خواهند شد. خلیفه نمیپذیرد. ابن کنداج در
برنامهای زیرکانه و دقیق، خلیفه و همراهانش را دستگیر و به سامرا باز
میگرداند! هنگامی که خبر به موفق میرسد، فرمان اقامت اجباری خلیفه در کاخ
خود و انتصاب ابنکنداج به امارت مصر را صادر میکند. احمد بن طولون
نمیپذیرد و موفق را از ولیعهدی خلع میکند! در تابستان، نیروهای موفق برای
سرکوبی مرکز شورش پانزده ساله از غرب دجله میگذرند. در حالی که بغدادیان
از دیدن مسیحیانی که بر اسبهای گران قیمت سوار شده در شهر پرسه میزنند،
ناخشنودند، نخستین گروه از اسیران زنگباری وارد بغداد میشوند. بعضی از
اعضای خانواده فرمانده شورشیان نیز در لابهلای اسیران به چشم میخورند.
شیعیان، بخش مهمی از ساکنان بغداد را تشکیل میدهند. این روزها، زمزمهای
میان آنان در گرفته است. گفته میشود فرمانی از امام مهدی (عج) صادر شده که
در ضمن آن، احمد بن هلال عبرتایی نکوهش شده و از وی به عنوان «صوفی
دروغین» [2] نام برده شده است. چگونه میتوان مردی نیایشگر و زاهدی پارسا
را که بیست و چهار بار حج رفته و بیست بار آن با پای پیاده بوده است، لعن
کرد؟ با آن که یک سال است چشم از جهان فرو بسته، اما این موضوع هنوز محور
بحثهای بی سرانجام است. کتابهای شیعه انباشته از روایاتی است که او نقل
کرده است. احمد مردی دین باور و شایسته بود، راستی حقیقت چیست؟ آیا آرزوی
آن داشت که پس از عثمان بن سعید، وی سفیر مهدی باشد و چون چنین نشد،
نمایندگی محمد بن عثمان را انکار کرد؟ آیا پناهندگی او به دنیای تصوف، که
آکنده از اوهام است، باعث نشد تا پیرامونش را نبیند؟ رازهایی در درون آدمی
است که جز آفریدگار بینا به ژرفای درون، از آن گاه نیست. برخی از شیعیانی
که نکوهش عبرتائی را نمیپسندند، نزد قاسم بن علا (وکیل حضرت در جمع آوری
خمس و سهم امام، نه نایب حضرت) میآیند و از وی میخواهند تا نامهای به
امام بنویسد و دربارهی عبرتایی از او نظر خواهی کند. پس از چند روز، فرمان
امام مهدی میرسد: - فرمان ما دربارهی [آدم] دروغین، ابنهلال به تو
رسیده است. به خاطر آنچه میدانم، خدایش او را نیامرزد. همچنان خدا گناهش
را نبخشد. بدون اجازه و خرسندی ما و تنها با نظر خودش در کارمان دخالت کرد.
فرمان را انجام نمیدهد و آن کاری را که دلش میخواهد، میکند. از همین
رو، خدایش او را در دوزخ افکند. بر او شکیبایی ورزیدم؛ تا آن که با نفرین
ما، پروردگار عمرش را برید. در همان زمان از طریق برخی از دوستانمان خبرش
را فاش کردیم و از دوستان ویژهی خود، خواستیم تا آن را برای مردمان باز
گویند. خدایش نیامرزد. ما در نزد خداوند از پسر هلال و از کسانی که از او
بیزاری نجویند، بیزاری میجوییم. خدایش نیامرزد. [3] . اینک، آتش این فتنه
خاموش شده است، اما فتنهای دیگر شعله بر میکشد. محمد بن علی بن بلال،
نمایندگی محمد بن عثمان را انکار میکند و به عنوان یکی از نمایندگان امام
عسکری (ع) اموالی را که نزد او بوده، باز پس نمیدهد. با آن که سفیر، دیدار
ویژهای میان او و امام مهدی ترتیب میدهد و حضرت از وی میخواهد که
داراییها و اموال را به سفیرش محمد بن عثمان بسپارد، او نمیپذیرد. محمد
بن عثمان به او میگوید زمانی که شخصیتهای برجستهای که طرفدار ابنبلال
هستند، نزدش حضور دارند، به دیدارش میآید، ابنبلال میپذیرد. شب هنگام
است و آسمان از ستاره لبریز. پسر بلال و دوستانش صدای کوبهی در را
میشنوند. فرمانبر به پشت در میرود؛ آن گاه بازگشته و میگوید: -
اباجعفر عمری پشت در است. حاضران بیمناک میشوند؛ زیرا رابطهی ابنبلال با
محمد بن عثمان به شدت تیره است. ابنبلال همچنان به نگهداری اموال پافشاری
میکند، محمد نیز نه میتواند آن را پس گیرد و نه میتواند به جایی شکایت
برد! حاضران با حیرت به ابنبلال مینگرند. او به خادم فرمان میدهد: -
بگو بیاید! اباجعفر میآید. همه بر میخیزند. ابنبلال در صدر مجلس برای
نشستن رقیبش جایی میگشاید! حاضران برای بی اعتنایی به او، با یکدیگر حرف
میزنند. محمد، خاموش است تا آنان خاموش شوند. اندکی بعد، سکوت چیره
میشود. نیرویی آنها را به سکوت و احترام در برابر محمد وا میدارد.
اباجعفر، سکوت را میشکند و با پرسشی بسان آذرخش، رقیبش را غافلگیر میکند:
-ای اباطاهر! به خداوند قسمت میدهم، آیا صاحب الزمان به تو فرمان نداد تا
اموالی را که نزد توست به من بسپاری؟ ابنبلال پاسخ میدهد: - راستش را
بخواهم بگویم، آری، فرمان داد. حاضران از این پرسش و پاسخ حیرت کردهاند.
اباطیب (برادر ابنبلال) از همه مبهوتتر است. بار دیگر سکوت چیره میشود.
اباجعفر بر میخیزد. به هدفی که از این دیدار داشت، نائل شده است. [4] .
هنگامی که سفیر از خانه میرود، اباطیب، برادرش را بازجویی میکند: - آیا
به راستی تو صاحب الزمان را دیدهای؟! - آری. - کجا؟ خاطرهای
در ذهن اباطاهر شعله بر میکشد؛ میگوید: اباجعفر مرا به خانهای برد. وقتی
در حیاط خانه ایستادم، امام از پشت بام به من نگریست و فرمان داد تا اموال
را به او بدهم. - از کجا دانستی او صاحب الزمان است؟ - دلم از شکوهش دانست. در درونم هراس افتاد؛ نیرویی
لامکانی به من باورانید که او صاحب الزمان است. بار دیگر سکوت بر مجلس
حکمفرما میشود. مردی که در مقابله با محمد بن عثمان جانب ابنبلال را
دارد، بر میخیزد؛ در حالی که دلش از ایمان به سفارت محمد بن عثمان روشن
شده است. [5] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) تاریخ طبری، «حوادث سال 269». (2) الامام المهدی من المهد الی الظهور، ص 214. (3) رجال، کشی، ص 450؛ ابنهلال،
نمایندگی عثمان بن سعید را پذیرفته و نمایندگی پسرش محمد بن عثمان را
نپذیرفته بود. دلیلش این بود که او برای این نمایندگی، به صراحت فرمان
معتبری نشنیده است. نک: الغیبة، ص 245. [4] الغیبة الصغری، ص 507. [5] همان، صفحات 504 و 506. منبع:
سوار سبزپوش آرزوها (روایتی نو از زندگی و زمانه امامان هادی، عسکری و
مهدی)؛ کمال السید؛ مترجم حسین سیدی؛ نسیم اندیشه؛ چاپ دوم 1385.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 496