responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 460

در راه زیارت‌

مرحوم آیت الله شاهرودی حدود دویست و شصت بار از نجف به کربلا پیاده رفتند، حتی در سن نود سالگی هم این طور زیارت کردن را ترک نکردند و در چند سال آخرعمر شریفشان با ماشین می‌رفتند. در یکی از سفرها جناب آقای حاج شیخ محمد ابراهیم جناتی تاشی شاهرودی که تقریرات حج مرحوم سید را نوشته است و حاج آقا سید علی شاهرودی با آیت الله شاهرودی به زیارت می‌رفتند، در بین راه مرحوم آقا از ماشین پیاده می‌شدند و زوارهای پیاده را تشویق می‌کردند و آن عشایر عرب را که از زوارها با چای، ناهار، شام، شیرینی و میوه پذیرائی می‌کردند مورد لطف قرار می‌دادند. در بین راه آقای جناتی اظهار داشت که ما هم یک چایی پیش این‌ها بخوریم. آقای شاهرودی گفتند: چایی پیش از پیر زن است می‌خوریم. ما حرکت نمودیم تا آن که به دو فرسخی کربلا رسیدیم، در سمت راست جاده دیدیم یک پیرزنی با عشق و علاقه یک عدد کتری سیاه و یک قوری بست خورده و دو عدد استکان خاک آلوده داشت که خدا شاهد است هیچ گدایی حاضر نمی‌شد در آنها چای بخورد و این کتری را روی آتشی که از پهن خشک شده گاو درست کرده بود، گذاشته و منتظر مهمان است که همان زوارهای امام حسین علیه‌السلام باشند. آقای شاهرودی به آقای جناتی فرمودند که محل خوردن چایی این جا است، نزد این پیرزن باید چایی خورد. آقا سید علی می‌گوید: هر سه از ماشین پیاده شدیم و روی خاک‌ها نزد پیرزن که چشم‌هایش ضعیف شده بود نشستیم، پیرزن به زحمت نگاه کرد، دید سه نفر عمامه به سر هستند که از چایی جوشیده او دارند می‌خورند، از راننده در حالی که گریه می‌کرد پرسید: این آقای بزرگوار کیست؟ راننده که ابویاس نام داشت گفت: این سید عالم به نام سید محمود شاهرودی است. پیرزن گفت: یا مولای! معذورم بدارید که در راه جدت امام حسین علیه‌السلام بیش از این قدرت نداشتم و همین است که از دستم برآمده. ای سید من! به حضرت زهرا سلام الله علیها عرض کن که مرا به کنیزی قبول کند.
آن گاه به روی خاک افتاده، زار زار گریه می‌کرد به طوری که همه ما به گریه درآمدیم و مرحوم آقای شاهرودی محاسنش از اشک تر شده بود. پس از خوردن چای به طرف کربلا حرکت کردیم، آیت الله شاهرودی غالبا اول به حرم مطهر حضرت عباس علیه‌السلام و بعدا به حرم مطهر حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام مشرف می‌شدند و می‌فرمودند: که اول باید خدمت وزیر و سفیر رسید بعدا باید خدمت مولا رفت. و هر وقت که در صحن مطهر حضرت عباس علیه‌السلام مشرف می‌شدند آن شعر معروف را این گونه می‌خواندند:
به ذره گر نظر شبل بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند
در یکی از ایام زیارتی حسب معمول که معظم له قصد زیارت کربلا را داشتند رفقای زیاد و جمعی از زوارهای ایرانی در خدمت ایشان بودند و طبق روال پیاده حرکت کردند، حدود سه فرسخ به کربلا مانده، شب فرا رسید و وارد مهمان سرای مرحوم حاج عبدالواحد - که یکی از شیوخ عرب و رئیس قبیله بود - شدند. پس از صرف شام یکی از زوارها به نام آقای حاج محمود فرازنده شیشه‌بر - که در چهار راه حسن آباد تهران مغازه داشت - کنار مرحوم آقای حاج شیخ محمد تقی فاضل اخ الزوجه‌ی ایشان آمد و پیشنهاد کرد که چون امشب شب جمعه و وقت زیارت مخصوصه است، اگر بشود قافله به کربلا حرکت کند که درک زیارت شب جمعه بشود، خیلی خوب است. مرحوم فاضل و حاج محمود فرازنده کنار آقا سید علی شاهرودی - که سرپرست قافله بود - آمدند مطلب را به ایشان گفتند.
آقا سید علی گفت: شب است و تاریک و راه خراب است و زمین‌ها زراعتی می‌باشد، راه را گم می‌کنیم، آن وقت نه استراحت کردیم و نه به زیارت نایل می‌شویم.
این دو نفر چون مأیوس شدند و به خدمت مرحوم آیت الله شاهرودی رفتند که ایشان امر به حرکت قافله کنند. آن مرحوم آقا سید را احضار و فرمود: امید حاج محمود فرازنده را ناامید نکنید.
آقا سید علی گفت: آقا! شب است و حرکت مشکل. مرحوم آقا فرمودند: باشد ان شاء الله تعالی به راحتی خواهیم رفت. آقا سید علی گفت: اطاعت می‌شود. پس از آن آقا سید علی به جناب شیخ عبدالواحد - که رئیس عشیره آل علیا بنی‌حسن که یکی از چهار عشیره بزرگ در عراق است - گفت: دو نفر مرد مسلح و یک چراغ تا فلان مکان که راه خوب می‌شود می‌خواهم، خود شیخ با یک نفر دیگر مسلح شده، پاها را برهنه قطار فشنگ و تفنگ را حمایل کرده و عبای زرد رنگ - که معمولا سارقین جهت مخفی بودن از دیده شدن می‌پوشند - به دوش انداخت و قافله حرکت نمود، حاج سید علی چراغ را بالای سر خود گرفته و روی یک دیوار کوتاه گلی جلو جلو می‌رفت و دیگران پشت سرش می‌آمدند تا تقریبا یک فرسخ به این کیفیت طی طریق نمودند. روی این دیوار تماما از ته چوب‌های درخت خرما که خار دارد و نام آن جرید خرما است پوشیده شده بود، بالأخره این راه صعب العبور را به راحتی آمدند، تا به محلی رسیدند که راه خوب شده بود. مرحوم شیخ عبدالواحد گفت: والله! ما که بیابانی و اهل محل هستیم نمی‌توانستیم در روز روشن از روی این دیوار کذائی عبور کنیم، چه رسد به شب این فقط کرامت آیت الله شاهرودی بود که این طور گذشتیم.

[~hr~]منبع: چهره‌های درخشان سامراء؛ علی ربانی خلخالی؛ انتشارات مکتب الحسین چاپ اول اردیبهشت 1386.

نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 460
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست