responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 276

جبر و تفویض و اثبات عدل

کلام آن حضرت به مردم اهواز در رد جبر و تفویض و اثبات عدل
از علی بن محمد، سلام و رحمت و برکات الهی بر شما و بر هر که راه هدایت را بپیماید، نامه‌ی شما به دست من رسید و آنچه بدان اشاره کرده بودید را دانستم، که در دینتان دچار اختلاف شده‌اید، و در مسأله‌ی قضاء و قدر الهی فرو رفته‌اید، و نیز گفتار گروهی از شما که قائل به جبر، و سخن عده‌ای از شما که به تفویض اعتقاد پیدا کرده‌اند، و به پراکندگی و دشمنی واقع شده در میانتان، آگاهی پیدا نمودم، آنگاه در مورد آن از من نظر خواسته‌اید که برای شما بیان نمایم، و تمامی این مطالب را دانستم.
خداوند شما را رحمت کند، بدانید، ما در روایات و احادیث وارده نظر افکندیم، نزد تمامی آنان که نام مسلمان را بر خود گذارده‌اند و خدا را می‌شناسند، آن روایات از دو حالت خارج نیستند، یا حقند که باید پیروی شوند، و یا باطل است که باید از آنها دوری گزیده شود.
و تمامی امت بر این معنی عقیده دارند و اختلافی در آن بین ایشان نیست که قرآن حق است، و نزد تمامی گروه‌ها و فرقه‌ها این معنا مسلم است، و در هنگام اتحادشان به تصدیق قرآن و حقیت آن اعتراف دارند، و در این عقیده راه صواب را پیموده و هدایت یافته‌اند، و آن همان گفتار پیامبر صلی الله علیه و اله است که فرمود: «امتم در یک عقیده‌ی ناصواب با یکدیگر متفق نمی‌شوند، پس خبر داد که آنچه تمامی امت بر آن اتفاق دارند حق است.
و این زمانی است که گروهی با گروه دیگر مخالفت نکنند، و قرآن حق است، و در نازل شدن و صدق بودن آن اختلافی بین مردم نیست، هر گاه قرآن به درستی خبر و حقیت آن خبر داد و گروهی از امت آن را منکر شدند بدون شک باید بدان اقرار و اعتراف نمایند، چرا که در اصل اولیه که همان درستی قرآن است اتفاق دارند، و اگر منکر شدند لازمه‌ی آن خروج از اسلام است.
اولین خبر و روایتی که درستی و صدق آن از قرآن فهمیده می‌شود و قرآن برای آن گواه است، خبری است که از پیامبر روایت شده و موافق کتاب الهی یافته شده، به گونه‌ای که سائر احادیث با آن مخالفت نمی‌کند، آنجا که می‌فرماید: «من در میان شما دو چیز گرانبها به جای می‌گذارم، کتاب خدا و خاندانم، تا آنگاه که به این دو تمسک جسته‌اید گمراه نمی‌شوید، و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند».
هنگامی که شواهد صدق آن را در قرآن به طور صریح یافتیم، آنجا که می‌فرماید: «به درستی که ولی و سرپرست شما تنها خداست و پیامبر او و آنان که ایمان آورده و نماز بپای می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند - و هر که دوستی خدا و پیامبر او و ایمان آورندگان را برگزیند به درستی که گروه خدا پیروزند»، و اهل سنت در این زمینه روایاتی را در مورد حضرت علی علیه‌السلام ذکر کرده‌اند که ایشان در حال رکوع انگشترش را صدقه داد، و خداوند این امر را از او سپاس گزارد، و در رابطه با این موضوع این آیه را نازل کرد.
و پیامبر را یافتیم که این فرموده را بیان داشت: «هر که من مولای او هستم علی مولای اوست»، و فرمود: «تو نسبت به من همانند هارون به موسی هستی جز آن که بعد از من پیامبری نیست»، و یافتیم که فرمود: «علی قرضهایم را ادا کرده و وعده‌هایم را متحقق می‌سازد، و او بعد از من جانشینم در میان شماست».
پس خبر اولی که این اخبار از آنها استنباط شده خبر صحیحی می‌شود که بدون اختلاف همه آن را پذیرفته‌اند، و آن موافق قرآن نیز هست. هر گاه قرآن به درستی خبری گواهی داد و اخبار دیگر نیز بر درستی آن تصریح کردند، باید مسلمانان بدون شک بدان اقرار نمایند، آنگاه که این اخبار شواهد قرآنی دارد، و قرآن با آنها موافق و آنها با قرآن موافقت دارد.
سپس اخبار درستی از پیامبر صلی الله علیه و اله از زبان امام صادق علیهم‌السلام وارد شده و گروه موثق شناخته شده آنها را نقل کرده‌اند، از این رو پیروی از این اخبار بر هر زن و مرد مؤمن واجب و ضروری است، و جز کینه ورزان با آن مخالفت نمی‌نمایند.
زیرا گفتارهای خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله به سخن الهی اتصال دارد، و این همانند سخن خدای بزرگ در قرآن محکمش است که فرموده: «به درستی که آنان که خدا و رسولش را آزار می‌دهند خداوند در دنیا و آخرت ایشان را لعنت کرده و عذاب خوارکننده‌ای را برایشان آماده و مهیا نموده است». و نظیر این آیه را در سخن پیامبر یافته‌ایم که فرمود: «هر که علی را آزار دهد مرا آزرده، و هر که مرا بیازارد خداوند را آزرده، و هر که خدا را آزار دهد به زودی از او انتقام گرفته می‌شود»، و همچنین این گفتار پیامبر: «هر که علی را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که مرا دوست بدارد خداوند را دوست داشته است»، و همانند سخن آن حضرت در مورد قبیله‌ی بنی ولیعه: «به زودی مردی را به سوی آنان گسیل می‌دارم که همانند خود من است، خداوند و پیامبرش را دوست دارد، و خداوند و پیامبرش نیز او را دوست دارند، ای علی برخیز و به سوی آنان برو». و سخن آن حضرت در روز جنگ خیبر: «فردا مردی را به سوی آنان می‌فرستم که خداوند و پیامبرش را دوست دارد، و خدا و پیامبرش نیز او را دوست دارند، حمله کننده بوده و فرار نمی‌نماید، بازنمی‌گردد تا این که خداوند امر را بر او بگشاید»، و پیامبر قبل از فرستادنش پیروزیش را خبر داد، بر اثر کلام آن حضرت همه‌ی اصحاب او انتظار داشتند آنان را انتخاب کند، فردای آن روز حضرت علی علیه‌السلام را فراخواند و او را به سوی دشمن گسیل داشت، و او را به این ویژگی برگزید، و او را شخصی حمله کننده و فرار نکننده نامید، و خداوند او را دوستدار خود و پیامبرش نامید، و خبر داد که خدا و رسولش او را دوست دارند.
و ما این شرح و بیان را مقدم داشتیم تا دلیل و برهانی باشد بر آنچه قصد بیان آن را داریم، و کمک و نیرویی باشد بر آنچه تبیین کننده‌ی آن هستیم، از موضوع جبر و تفویض و مکانی بین این دو، و به یاری و توان الهی آغاز کرده و در تمامی کارهایمان بر او توکل می‌نمائیم.
این بحث را با گفتار امام صادق علیه‌السلام آغاز می‌کنیم که فرمود: «نه جبر صحیح است و نه تفویض و لکن امری میان این دو درست می‌باشد، و آن صحت خلقت، و باز نمودن راه، و مهلت دادن در زمان عمل، و توشه برداشتن، و سببی که فاعل را برای عملش تحریک می‌کند». [65] .
و این پنچ چیز است که امام صادق علیه‌السلام با آنها کلیات فضل را گرد آورد، هر گاه بنده از یکی از آنها خالی باشد بحسب آن عملش ناقص و ناتمام است.
و امام صادق علیه‌السلام به اصلی خبر داد که بر مردم شناخت آن واجب بوده و الزامی است، و قرآن به درستی آن سخن گفته، محکمات گفتارهای پیامبرش بر آن گواهی می‌دهد، چرا که گفتارهای پیامبر صلی الله علیه و اله و خاندانش علیهم‌السلام از حدود قرآن تجاوز نمی‌نماید، و بر اساس آن است. پس هر گاه اخبار درستی وارد شد و گواهانی از قرآن بر آن بدست آمد و موافقت‌هائی پیدا کرد، و دلائلی بر صحتش یافت شد، پیروی از آن واجب شده و جز کینه‌ورزان با آن مخالفت نمی‌کنند، همچنان که در اول نامه بیان کردیم.
و هنگامی که در جستجوی صحت گفتار امام صادق علیه‌السلام برآمدیم که جبر و تفویض را انکار کرد و امری بین این دو را اثبات نمود، دیدیم قرآن بر آن گواهی داده و گفتارش را تأیید می‌کند.
و روایت دیگری از آن حضرت وارد شده که با آن موافق است، که از آن حضرت سؤال شد: آیا خداوند بندگان را بر گناه اجبار و الزام نموده است؟ امام فرمود: خداوند عادلتر از این معناست، گفته شد: آیا کارها را به ایشان واگذار نموده است؟ فرمود: خداوند گرامیتر و قدرتمندتر از این امر است. و از آن حضرت روایت شده که فرمود: مردم در مسأله‌ی قضا و قدر بر سه عقیده‌اند: کسی که گمان می‌کند کارها به او واگذار شده است، که خداوند را در فرمانروائیش خوار شمرده، و این شخص هلاک می‌گردد، و شخصی که گمان می‌کند خداوند بزرگ، مردم را بر انجام گناهان اجبار و الزام نموده و آنچه قدرت بر آن را ندارند را بر ایشان الزامی کرده، که این شخص خداوند را در کارهایش ظالم جلوه‌گر ساخته، و او نیز هلاک می‌گردد، و شخصی که گمان می‌کند خداوند مردم را تکلیف کرده به آنچه توان آن را دارند، و بر آنچه قدرتش را ندارند الزام ننموده، هر گاه کار نیک کند خداوند را سپاس گزارده، و هر گاه کار زشتی مرتکب شود از خدا طلب آمرزش نماید، این مسلمانی است که به حقیقت دست یافته است، و امام با این سخن خبر داد که هر که جبر و تفویض را بپذیرد و به آنها معتقد شود عقیده‌اش بر خلاف حق می‌باشد.
با این بیان شرح دادم هر که عقیده‌ی جبر را بپذیرد راه خطا را پیموده، و هر که به تفویض معتقد گردد به باطل معتقد گردیده، پس راه صواب امری میان این دو عقیده است.
سپس فرمود: و برای هر یک از این مسائل مثالی را می‌زنم تا معنی برای خواهنده نزدیکتر جلوه‌گر شود، و بحث را برای او از شرحش راحت‌تر گرداند، و به آن محکمات آیات الهی گواهی داده، و تصدیق آن نزد خردمندان یقینی گردد، و توفیق و نگهداری از خطا به دست خداست.
اما جبر که اعتقاد به آن خطا می‌باشد، آن گفتار کسی است که گمان کرده خداوند بزرگ مردم را بر انجام گناهان اجبار نموده و بر ارتکاب آن ایشان را عقاب می‌نماید، و هر که این سخن را بگوید خداوند را در حکمش ظالم و ستمگر جلوه‌گر ساخته و او را تکذیب نموده، و این سخن خداوند در قرآن را رد کرده که می‌فرماید: «و پروردگارت به کسی ظلم نمی‌کند»، و فرموده‌ی او: «این عقاب به سبب کارهایی است که انجام داده‌ای و خداوند به بندگانش ظلم روا نمی‌دارد»، و فرموده‌ی او: «به درستی که خداوند به مردم اندک ظلمی روا نمی‌دارد و لکن مردم نسبت به خودشان ستم می‌نمایند»، و آیات بسیاری که در این زمینه وارد شده است. پس هر که گمان کند خداوند او را مجبور به انجام گناهان نموده گناه خود را به خدا نسبت داده و در عقاب کردن خدا او را ظالم قلمداد نموده است، و هر که نسبت ظلم به خدا دهد قرآن او را تکذیب کرده و هر که قرآن را تکذیب کند به اعتقاد تمامی مسلمانان کافر است.
و مثال آن مردی است که مالک بنده‌ای شد که از خود اختیاری ندارد و چیزی از اموال دنیا را مالک نیست، و مولایش نیز این مطلب را در مورد او می‌داند، با این همه به او دستور داد که برای خرید چیزی به بازار رود و در این مورد به او پولی نیز نداد، و مالک می‌داند که آنچه او می‌خواهد در اختیار شخصی است که تا پول آن را ندهند در اختیار خریدار قرار نمی‌دهد.
و مالک این بنده، خود را با عدالت و دادگری و حکیم بودن و عدم ظلم کردن توصیف کرده است، و بنده‌اش را تهدید نموده اگر آنچه او خواسته است را نیاورد او را مؤاخذه نماید، با این که می‌داند صاحب آن متاع آن را به او نمی‌دهد، و می‌داند بنده پولی در اختیار ندارد و او نیز به او پولی را نداده است. هنگامی که بنده به بازار رفت تا متاعی که مولا خواسته بود را برای او بخرد، مشاهده کرد صاحب آن بدون پول آن را در اختیارش قرار نمی‌دهد،
و بنده نیز پول آن را ندارد، از این رو ناامیدانه و بدون تحقق بخشیدن به امر مولا به سوی او بازگشت، مولا بر او غضب کرد و او را به سبب این عمل مؤاخذه نمود.
آیا در عدالت و حکم مولا آن نیست که بنده را مؤاخذه نکند، با توجه به این که می‌داند بنده‌اش پولی در اختیار ندارد و او نیز پولی در اختیار او قرار نداده است، پس اگر بنده را مؤاخذه کند مؤاخذه‌اش ظلم و ستم و تجاوز بر اوست، و خط بطلانی است بر آنچه خود را بدان نامیده، از عادل بودن و حکیم بودن، و اگر بنده را مؤاخذه نکند و تهدیدش را عملی نسازد خود را در این مورد تکذیب کرده با دروغ و ستمی که منافی با عدالت و حکمت می‌باشند، و خداوند از آنچه اینان در مورد او می‌گویند بسیار برتر و والاتر است. پس هر که عقیده به جبر پیدا کرد یا به آنچه به جبر منتهی می‌گردد، نسبت ظلم به خداوند داده و او را به زورگوئی و تجاوزگری منسوب ساخته است، چرا که بر شخصی که مجبور نموده مؤاخذه را قرار داده است، و هر که گمان کند خداوند مردم را مجبور ساخته این معنا در حق او نیز صادق است، همانند کسی که می‌گوید: خداوند عقوبت را از آنان دفع می‌کند.
و هر که گمان کند خداوند عذاب را از گناهکاران دور می‌سازد، تهدیدهای الهی را تکذیب نموده، آنجا که می‌فرماید: «آری هر که کار زشتی را مرتکب شد و گناه او را احاطه نمود آنان اصحاب آتشند و در آن جاودانه باقی می‌مانند»، و فرموده‌ی او: «به درستی که آنان که در اموال بچه‌های یتیم بدون جهت شرعی تصرف می‌کنند آتش در جانهایشان می‌افروزند و در آتش شعله‌ور انداخته می‌شوند»، و فرموده‌ی او: «به درستی که آنان که به آیات ما کافر شدند به زودی ایشان را در آتش می‌اندازیم هر گاه پوستهایشان پخت پوست دیگری بر آنان قرار می‌دهیم تا عذاب را بچشند به درستی که خداوند عزیز و حکیم است».
با آیات بسیار دیگری در این زمینه، از کسانی که تهدیدهای الهی را تکذیب کرده و لازمه‌ی تکذیب آیات الهی کفر است، و او از جمله‌ی کسانی است که خداوند فرموده: «آیا به قسمتی از قرآن ایمان آورده و قسمتی دیگر را منکر می‌گردید، سزای کسی که چنین می‌کند چیزی نیست جز خواری در زندگی دنیا و در روز قیامت دچار بدترین عذاب می‌گردند، و خداوند از آنچه انجام می‌دهند غافل نمی‌باشد». بلکه می‌گوئیم: خداوند بزرگ بندگان را بر اساس کارهایشان جزا و پاداش می‌دهد و آنان را به سبب کارهایشان مؤاخذه می‌کند با نیرویی که در اختیارشان قرار داده است. با توجه به این مسأله ایشان را امر و نهی نمود، و در کتابش نیز بدان اشاره کرد و فرمود: «هر که کار نیک انجام دهد ده برابر آن به او عطا کنیم و هر که کار زشتی را مرتکب گردد به همانند آن مؤاخذه می‌گردد و آنان مورد ستم قرار نمی‌گیرند»، و خدای بزرگ فرمود: «روزی که هر کس اعمال نیکی که انجام داده را در حضورش می‌یابد، و اعمال بدی را که مرتکب شده را یافته و آرزو می‌کند که بین او و آنها فاصله‌ی بسیاری بیفتد و خداوند شما را از خودش برحذر می‌دارد»، و فرمود: «امروز هر کس نسبت به آنچه انجام داده جزا داده شده و امروز ستم و ظلمی نیست»، پس این آیات محکمی است که جبر را نفی کرده و اعتقاد به آن را رد می‌کند و همانند آنها در قرآن بسیار است ما آنها را خلاصه کردیم تا نامه طولانی نشود، و توفیق از جانب خداست.
و اما تفویضی که امام صادق علیه‌السلام آن را ابطال کرد و به هر که بدان معتقد گردیده و آن را پذیرفته نسبت خطا نمودن را داد، آن گفتار کسی است که می‌گوید: خداوند بزرگ اختیار امر و نهی را به مردم واگذار کرده و آنان را مهمل قرار داده است، و در این زمینه کلام مهمی وجود دارد برای کسی که به دنبال بررسی و تفحص در آن باشد. و پیشوایان هدایتگر از خاندان پیامبر - که درود خدا بر او و خاندانش باد - بدان عقیده‌مند شده‌اند، آنان می‌گویند: اگر خداوند این تفویض را به خاطر اهمال نمودن انجام داده باید به آنچه آنان برمی‌گزینند خشنود بوده و مستحق ثواب الهی نیز باشند، و در مقابل آنچه مرتکب شده‌اند عقابی بر آنان نباشد، اگر واقعا اهمال در کار باشد. و این گفتار به دو معنی بازگشت می‌کند: یا بندگان بر او غالب گردیده و پیروز شده‌اند و او را مجبور ساخته‌اند که عقیده‌ی ایشان را بپذیرد، چه بخواهد و چه نخواهد، که در این صورت خداوند را خوار شمرده‌اند، یا این که خدای بزرگ توان امر و نهی نمودن به آنان، بر اساس خواستش را نداشته است، چه بخواهند و چه نخواهند، و از این رو امر و نهیش را به ایشان واگذار کرده، و طبق خواست آنان امر و نهیش را جاری ساخته است، و چون از متعبد ساختن آنان بر اساس اراده‌اش ناتوان گردیده و در کفر و ایمان اختیار را به ایشان واگذار نموده است.
و مثال آن مثال کسی است که بنده‌ای را خریده تا به او خدمت کند، و بنده ولایت مولا را درک کرده و در مقابل امر و نهی او مطیع می‌باشد، و مالک بنده ادعا می‌کند که قدرتمند و بزرگ و حکیم است و بنده‌اش را امر کرده و نهی نموده و بر پیروی از امرش ثواب بسیار به او وعده داده، و او را در صورت نافرمانی به عذابی دردناک تهدید نموده است، اما بنده با اراده‌ی مولایش مخالفت کرده و از امر و نهی او فرمان نمی‌برد.
و در هیچ امر و نهیی بموجب خواست مولا کاری صورت نداد بلکه بنده پیرو اراده‌ی خودش بوده و از هوای نفسش تبعیت می‌کند و مولا قدرت ندارد که او را به سوی پیروی از امر و نهیش بازگرداند، و بر انجام اراده‌ی او فرابخواند از این رو اختیار امر و نهیش را به بنده واگذار کرده و به هر چه بر طبق اراده‌ی بنده انجام گرفته و به موجب اراده‌ی مالک نباشد خشنود گردید و او را برای انجام برخی خواسته‌هایش فرستاد، و خواست خود را نیز به او بیان نمود، اما بنده با خواست مولا مخالفت نموده و قصد انجام اراده‌ی خود را داشته و از هوای نفسش پیروی نمود.
هنگامی که به سوی مولایش بازگشت مولا به آنچه آورده نظر افکنده و می‌بیند بر خلاف خواست او انجام گرفته است، به او می‌گوید: چرا بر خلاف خواسته‌ام چیز دیگری را آوردی؟ بنده می‌گوید: بر این که کارم را به خودم واگذار کردی تکیه کردم، و از خواست و اراده‌ام پیروی نمودم، زیرا هر که کاری به او واگذار شد دیگر برای انجام کار او را مؤاخذه نمی‌کنند، پس تفویض محال است.
آیا بر آنچه گفته شد این کار از دو حالت خارج است: یا مالک بنده قادر است که او را وادارد از امر و نهی او پیروی نماید، و طبق خواست خودش عمل نکند و همچنین به اندازه‌ی امر و نهیی که نسبت به او اعمال می‌دارد او را توانا کرده و نیرو دهد.
پس هر گاه او را به امری دستور داد و از چیزی نهی نمود ثواب و عقاب بر انجام و ترک آن را نیز به او بشناساند و او را از نافرمانی برحذر و به کسب ثواب ترغیب نماید، تا بنده قدرت مولایش را بشناسد نسبت به نیرویی که برای انجام امر و نهیش و ترغیب و برحذر داشتن به او داده است، پس عدالت و انصاف مولا شامل حال بنده شد و دلیل و برهانش برای رفع عذر و ترساندن روشن است، پس هرگاه بنده امر مولایش را پیروی کرد او را پاداش داده، و هر گاه از نهیش کناره نگرفت او را عقاب نمود، یا مولا ناتوان بوده و قادر بر این کارها نباشد، و امرش را به او واگذار کرد، کار نیک انجام دهد یا کار زشت مرتکب شود، اطاعت نماید یا نافرمانی کند، و او از عقوبتش عاجز بوده و از بازگرداندن او به پیروی امرش ناتوان می‌باشد.
و هر گاه ناتوانی برای کسی ثابت شد لازمه‌ی آن نفی قدرت و معبود بودن و ابطال امر و نهی و ثواب و عقاب اوست، و این معنی نیز مخالف قرآن است، آنجا که می‌فرماید: «و خداوند برای بندگانش راضی به کفر نیست و اگر شکرگزارید از شما خشنود می‌باشد»، و فرموده‌ی دیگر خدای بزرگ: «تقوای الهی پیشه سازید آن گونه که شایسته‌ی اوست و جز در حالی که مسلمانید از دنیا نروید»، و فرموده‌ی دیگر خداوند: «و جن و انسان را جز برای عبادت و بندگی خلق نکردم و از آنان روزی نخواسته و نمی‌خواهم که به من روزی دهند»، و فرموده‌ی دیگر او: «بندگی خداوند را نموده و چیزی را نسبت به او شریک ندهید»، و فرموده‌ی او: «و از خدا و رسولش پیروی کنید و از او روی مگردانید در حالی که می‌شنوید».
پس هر که گمان کرد خداوند امر و نهیش را به بندگانش واگذار کرده عجز و ناتوانی را برای او ثابت گردانده، و بر او واجب ساخته که هر چه از بد و خوب که انجام می‌دهند را از آنان بپذیرد، و امر و نهی و وعده و وعید و تهدیدات الهی را ابطال کرده است، این سبب توهم این مطلب است که خداوند کارها را به او واگذار کرده، چرا که هر که کاری به او واگذار شود به خواست خود عمل می‌نماید، اگر خواست کافر شده یا مؤمن می‌گردد، و این‌ها بر او بازگردانده نشده و از او بازخواست نمی‌گردد.
هر که قائل به تفویض به این معنی گردد پس تمامی آنچه ما ذکر کرده‌ایم از وعده و تهدیدات الهی و امر و نهی او را باطل ساخته است، و او شامل این آیه می‌گردد: «آیا به بعضی از کتاب ایمان می‌آورید و به بعضی از آن کافر می‌گردید پس سزای کسی که چنین می‌کند چیست جز خواری در زندگی دنیا و در روز قیامت به بدترین عذاب معذب شده و خداوند از آنچه انجام می‌دهید غافل نیست»، خداوند از آنچه اهل تفویض قائلند بسیار برتر و والاتر است.
لکن می‌گوئیم: خداوند بزرگ خلق را با نیرویش آفرید، و قدرت پیروی از او را به ایشان ارزانی داشت، و آنان را به آنچه خواست امر و نهی نمود، و پیروی امرش را از آنان پذیرفته و به این کار از آنان خشنود شد، و از نافرمانیش ایشان را بازداشت، و نافرمانان درگاهش را مذمت کرد و آنان را مؤاخذه نمود، و در امر و نهی خواست خدا مطرح می‌باشد، آنچه خواهد را اختیار کرده و بدان امر نموده، و از آنچه ناپسند می‌شمارد نهی نموده و بر آن عقاب می‌نماید، با نیرویی که به بندگانش داده برای پیروی امرش و دوری از نافرمانیش، چرا که آن امر از عدالت و دادگری و حکمت بالغه سرچشمه می‌گیرد، و حجت را با رفع عذر و ترساندن رسانید، و برانگیختن به سوی اوست، هر که را بخواهد برای تبلیغ، رسالتش و حجت آوردن بر بندگانش برمی‌گزیند، محمد صلی الله علیه و اله را برگزید و با رسالتهایش به سوی مخلوقاتش فرستاد.
و گروهی از کافران قومش از جهت حسادت و کبر نمودن گفتند: «چرا قرآن را بر مردی بزرگ از دو قریه نازل نکرد»، مرادشان امیة بن ابی‌صلت و ابومسعود ثقفی بود [66] ، پس خداوند اختیارشان را باطل ساخت و عقایدشان را جائز ندانست، آنجا که می‌فرماید: «آیا آنان رحمت پروردگارشان را تقسیم می‌کنند ما وسائل زندگیشان را در زندگی دنیا تقسیم می‌کنیم و گروهی را بر گروه دیگر برتر گرداندیم تا گروهی گروه دیگر را مسخر خود نمایند و رحمت پروردگارت از آنچه گرد می‌آورند بهتر است». و از این رو آنچه را خواست اختیار کرده و از آنچه ناپسند دانست نهی فرمود، و هر کس فرمانبریش را کرد پاداش داد، و هر که نافرمانیش را نمود مؤاخذه کرد، و اگر اختیار کارش را به بندگانش واگذار می‌کرد برای قریش جائز بود که امیة بن ابی‌صلت و ابومسعود ثقفی را برگزینند، چرا که این دو نفر نزد آنان از پیامبر برتر بودند.
هنگامی که خداوند مؤمنان را با این آیه ادب کرد: «و برای زن و مرد مؤمن جائز نیست که هرگاه خدا و رسولش به امری حکم کردند در مقابل امر آنان از خودشان اختیاری داشته باشند»، پس برای آنان برگزیدن با خواستشان نبوده و جز پیروی از امرش و دوری از نهیش که به وسیله‌ی برگزیده‌اش آمده را نمی‌پذیرد، پس هرکه او را فرمانبرداری کند هدایت شده، و هرکه نافرمانیش را نماید گمراه شده و منحرف گردیده، و حجت و برهان بر علیه اوست به موجب قدرتی که خداوند برای پیروی از امرش و دوری از نهیش به او داده است، و از این رو از ثوابش محروم مانده و عقابش را بر او فرود می‌آورد. و این قول بین دو قول است، نه جبر است و نه تفویض، و به این معنا امیرالمؤمنین علیه‌السلام عبایة بن ربعی اسدی را خبر داد، هنگامی که از او در مورد قدرتی که بدان برخاسته و می‌نشیند، و کار انجام می‌دهد سؤال کرد.
امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: از قدرتی سؤال کردی که با خدا داری یا از غیر خدا به تو داده شده است؟ عبایة ساکت شد، امام فرمود: ای عبایة بگو، گفت: چه بگویم؟ فرمود: اگر بگویی آن را همراه خدا در اختیار داری تو را می‌کشم، و اگر بگویی از غیر خدا بدست آورده‌ای تو را می‌کشم، عبایة گفت: ای امیرالمؤمنین پس چه بگویم؟
فرمود: می‌گویی آن را از خدایی داری که به غیر تو نیز آن را داده است، اگر آن را به تو بدهد آن از عطای الهی است، و اگر از تو بگیرد از آزمایش اوست، او مالک چیزهایی است که به تو ارزانی داشته، و برآنچه تو را به آنها توانا ساخته تواناست، آیا نشنیده‌ای مردم نیرو و توان را از او می‌خواهند، آنجا که می‌گویند: نیرو و توانی جز به خدا نیست.
عبایة گفت: ای امیرالمؤمنین تأویل این معنا چیست؟ فرمود: نیرویی برای بازگشت از گناهان خدا نیست جز به نگاهداشتن او، و نیرویی برای انجام فرامین الهی برای ما نیست جز به یاری او، راوی گوید: عبایة برخاست و دست و پای او را بوسه زد.
و از امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای ما روایت شده: هنگامی که نجده نزد او آمده و از معرفت و شناخت خدا سؤال کرد و گفت: ای امیرمؤمنان چگونه پروردگارت را شناختی؟ فرمود: به تشخیصی که به من عطا کرد، و عقلی که مرا بدان راهنمائی نمود، گفت: آیا تو بر آن مجبور شده‌ای؟ فرمود: اگر مجبور بودم بر انجام کار نیک ستایش نشده، و بر ارتکاب گناه مذمت نمی‌شدم، و اگر چنین بود نیکوکار به ملامت شدن از گناهکار سزاوارتر بود، و از این جهت دانستم خداوند پابرجا و جاودانه است، و غیر خدا حادث، دگرگون شونده و نابود شونده‌اند، و امر دیرینه و جاودانه همانند امر حادث زوال پذیر نمی‌باشد، نجده گفت: ای امیرمؤمنان تو را حکیمی می‌یابم، فرمود: تو را اختیاردار می‌یابم، اگر در جای انجام کار نیک کار بد انجام دهی من بر ارتکاب آن تو را عقاب می‌کنم. و از امیرمؤمنان علیه‌السلام روایت شده: مردی بعد از بازگشت ایشان از شام گفت: ای امیرمؤمنان به ما خبر ده که بازگشتمان از شام به قضا و قدر الهی بود؟ فرمود: آری ای پیرمرد، بر بالای بلندی نرفته و در دشتی وارد نشدید جز به قضا و قدر الهی، پیرمرد گفت: ای امیرمؤمنان رنجهایی که کشیده‌ایم را به حساب خدا می‌گذاریم.
فرمود: وای بر تو ای پیرمرد، خداوند پاداش شما را بزرگ داشت در راهی که حرکت می‌کردید، و در محلی که توقف نمودید، و در حال بازگشت شما، و در هیچ یک از این امور مجبور نبوده و الزامی بر شما نمی‌باشد، شاید گمان کرده‌ای که آنها بر اساس قضا و قدر الهی صورت گرفته است، اگر این چنین بود ثواب و عقاب باطل گردیده، و وعده و تهدیدهای الهی ساقط می‌شود، و حقایق بر کسی الزام آور نمی‌گردید، این گفتار بت پرستان و شیطان صفتان است، خداوند بزرگ امر کرد با این که شما مخیرید، و نهی فرمود در حالی که شما را بر حذر داشت، و خداوند با اجبار اطاعت و فرمانبرداری نشده، و به علت شکست و خواری نافرمانی نگردیده است، و آسمان‌ها و زمین و آنچه بین این دو است را باطل نیافرید، این گمان کسانی است که کافر شدند، پس وای بر کافران از آتش دوزخ. پیرمرد برخاست و سر آن حضرت را بوسید و این اشعار را خواند:
تو امامی هستی که با فرمانبرداریش از خدای مهربان در روز قیامت امید بخشش داریم.
از دینمان آنچه مورد شبهه بود را توضیح دادی که خداوند در مقابل آن خشنودیش را شامل حالت نماید. در ارتکاب کار بد عذر و بهانه‌ای نیست و من بر اساس ظلم و عصیان آن را انجام می‌دادم.
حضرت علی علیه‌السلام بر اساس موافقت قرآن سخن گفت، و بر نفی جبر و تفویضی که هر که به این دو عقیده معتقد گردد و آنها را بپذیرد لازمه‌اش بطلان و کفر و تکذیب قرآن می‌باشد، و به خدا پناه می‌بریم از گمراهی و کفر، و به جبر و تفویض اعتقاد نداریم بلکه به امری میان این دو قائلیم و آن امتحان و آزمایش است، قدرتی که خداوند به ما داده و به آنها ما را متعبد ساخته و بر اساس آنچه قرآن بدان گواهی دهد و پیشوایان پاک از خاندان پیامبر صلی الله علیه و اله بدان اعتقاد دارند. و مثال اختیار به قدرت، مثال مردی است که مالک بنده‌ای شده و ثروت زیادی را به دست آورده است، و دوست دارد که بنده‌اش را آزمایش نماید با این که می‌داند سرانجام او به کجا منتهی می‌گردد، از این رو قسمتی از اموالش را که دوست دارد به او می‌دهد و او را به اموری آگاه می‌گرداند و بنده آنها را می‌شناسد و به او امر می‌کند که آن مال را در راهی مصرف نماید و از اموری که دوست ندارد او را برحذر می‌دارد و قبلا این امور را به او گوشزد می‌کند تا از این امور دوری کرده و اموالش را در این راه‌ها مصرف نکند و مال در کدام جهت مصرف شود.
در این حال بنده‌ای مال را در راه امر مولا و کسب خشنودیش مصرف می‌کند، و بنده‌ای آن را در راه نافرمانی و کسب غضب او مصرف می‌نماید، و بنده را در محلی قرار داد و به او گفت که جاودانه در آن خانه باقی نخواهد ماند و باید به جای دیگری منتقل گردد، و او بنده را به سوی آنجا می‌برد، و در آنجا ثواب و عقاب جاودانه می‌باشد.
پس اگر بنده مالی را که مولا به او داده در راهی که بدان امر کرده خرج کرد آن ثواب جاودانه در خانه‌ی دیگر، که او را از آن آگاه ساخته و بدان جا خواهد رفت، برای اوست، و اگر مال را در راهی که او را از مصرف نمودن در آن راه نهی فرموده خرج کرد عقاب جاودانه در روز قیامت برای اوست، و مولا در این زمینه حد معینی را قرار داده، و آن مسکنی است که او را در خانه‌ی دنیا ساکن گرداند. و هر گاه بنده به حد معین شده رسید مال را بر مولا ترجیح می‌دهد به این توهم که او همواره مالک مال می‌باشد، در حالی که او همواره و در تمامی حالات مالک مال و بنده است، جز آن که به او وعده داده که آن مال را از او نگیرد، تا آنگاه که در این خانه سکنا گزیده است، تا این که مدت سکونتش پایان پذیرد و عمرش به پایان رسد، چرا که از صفات مولا عدالت و وفا و دادگری و حکمت می‌باشد. آیا این گونه نباید باشد که اگر بنده آن مال را در راهی که مأمور بود صرف کرد مولا به وعده‌اش در دادن ثواب به او عمل نماید و بر او تفضل کند به این که در این دنیای فانی او را به کار گرفته و به خاطر فرمانبرداریش نعمت‌های جاودانه در سرای دیگر به او عطا کند، و اگر بنده در زمان زندگیش در این دنیا اموالی که مولا به او داده بود را در راهی که از آنها نهی شده بود مصرف کرد و مخالفت امر مولایش را نمود، همین گونه واجب است او را به عذاب جاودانه‌ای که او را از آن برحذر داشته بود، عذاب نماید، در حالی که در این کار نسبت به او ظالم نمی‌باشد، چرا که در آغاز امر او را آگاه ساخته و مسائل را برایش روشن نموده بود، و بر مولا واجب است که به وعده و وعیدش عمل نماید، و به این امور مولای توانای پیروز توصیف می‌شود. و اما مولا پس او خدای بزرگ است، و اما بنده او انسان مخلوق در این دنیاست، و مال قدرت گسترده‌ی الهی است، و آزمایش او اظهار حکمت و قدرتش می‌باشد، و سرای فانی این دنیاست، و قسمتی از مالی که مولا در اختیارش گذارده آن قدرتی است که به انسان‌ها تملیک کرده است، و اموری که خداوند دستور داده بود که اموال در آن راه‌ها مصرف شود آن قدرت برای پیروی پیامبران و اقرار و اعتراف به آنچه از جانب خداوند آورده‌اند می‌باشد، و دوری از راه‌هائی که نهی کرده همان راه‌های شیطان است.
و اما وعده‌ی او همان نعمت‌های جاودان و بهشت است، و اما سرای فانی همان دنیا و سرای دیگر همان سرای جاودانه و آخرت است، و عقیده‌ی بین جبر و تفویض آن امتحان و آزمایش و مبتلا ساختن به قدرتی است که به بنده داده است.
و شرح این مطالب در پنج امری است که امام صادق علیه‌السلام آنها را گرد آورد، و من با شواهد قرآن آنها را تشریح می‌کنم، اگر خدا بخواهد. اما قول امام صادق علیه‌السلام: «صحت خلقت» معنا و مراد آن کمال خلقت و آفرینش برای انسان و کمال حواس و ثبات عقل و تشخیص، و آزاد ساختن زبان به سخن گفتن است، و آن مفهوم این کلام الهی است: «و به تحقیق فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در دریا و خشکی قرار دادیم و به آنها از پاکی‌ها روزی داده و بر بسیاری از مخلوقات برتریشان دادیم». خدای بزرگ با این کلام از برتری دادن انسان بر سائر مخلوقات خبر داد، از چهارپایان و درندگان، و حیوانات دریایی و پرندگان، و هر حیوان جاندار که حواس انسان‌ها با تشخیص عقل و سخن آنها را درک می‌کند، و آن مراد این آیه است: «به تحقیق انسان را در بهترین شکل آفریدیم»، و فرموده: «ای انسان چه چیز تو را نسبت به خدای بزرگوارت مغرور ساخت - آن که تو را آفرید پس تو را متعادل و بی کم و کاست خلق کرد - در هر صورتی که خواست تو را قرار داد»، و در آیات بسیار دیگر نیز به آن اشاره شده است.
پس اولین نعمت الهی برای انسان سالم بودن عقلش و برتری او بر بسیاری از مخلوقات می‌باشد، به کامل بودن عقلش و تشخیص کلام، و این بدلیل آن است که هر متحرکی بر روی زمین با حواس خود زندگی می‌کند و ذاتا موجود کاملی است، و انسان را با سخن گفتن که در دیگر حیواناتی، که با حواس خود زندگی می‌کنند، وجود ندارد برتری داد.
و به خاطر همین سخن گفتن خداوند سائر مخلوقات را مملوک انسان قرار داد، تا آنجا که به آنان امر و فرمان می‌دهد، و دیگر موجودات مسخر اویند، همچنان که خداوند می‌فرماید: «این گونه موجودات را مسخر شما گرداندیم تا خداوند را نسبت به هدایتی که شما را نموده بزرگ شمارید»، و فرمود: «و او کسی است که دریا را مسخر گرداند تا از گوشت تازه بخورید و از آن لباس‌هایی را خارج ساخته و بپوشید»، و فرمود: «و چهارپایان را برای شما خلق کرد که در آن برای شما سودهایی است و از آن می‌خورید - و برای شما در هنگام غروب و هنگام چرا کردن زیبا است - و بارهای شما را به محل‌هایی می‌برند که قادر به بردن آنها به آن جاها نیستید، جز با تحمل مشکلات بسیار».
و از این رو خداوند انسان را به پیروی امرش و به فرمانبرداریش فراخواند، با برتری دادن او با متعادل ساختن خلقتش و برتری گفتار و شناختش، بعد از آن که به مردم قدرت پیروی و عبادت را تملیک نمود، با این فرموده‌اش: «تا قدرت دارید تقوای الهی پیشه ساخته و بشنوید و فرمانبرید»، و فرمود: «خداوند کسی را جز به اندازه‌ی توانش مکلف نمی‌کند»، و فرمود: «خداوند کسی را جز به آنچه به او داده مکلف نمی‌سازد»، و در آیات بسیاری این معنا آمده است.
پس هر گاه یکی از حواس بنده را از او گرفت وظائف مربوط به آن را از او بر می‌دارد، مانند این فرموده‌ی خدا: «بر کور و بر شل حرج و محذوری نیست - تا آخر آیه»، و از هر کس که این صفات را داشته باشد جهاد و تمامی کارهایی که قادر به انجام دادنش نیست را برداشت، و همچنین بر ثروتمندان حج و زکات را واجب ساخت به خاطر قدرتی که به آنان در این زمینه داده است، و به فقیر و نیازمند زکات و حج را واجب نساخت، و فرموده‌ی خداوند: «و برای خداست در حق مردم انجام حج خانه‌ی خدا برای هر کس که قدرت رفتن به آن را داشته باشد»، و فرموده‌ی خدا در ظهار: «و آنان که زنانشان را ظهار می‌کنند سپس از گفتارشان بازمی‌گردند باید بنده‌ای را آزاد کنند - تا آنجا که فرمود: - پس هر کس که قادر به آن نباشد غذا دادن به شصت مسکین بر او واجب است». و همه‌ی این مطالب دلیل است بر آن که خدای بزرگ بندگانش را موظف نساخته جز به آنچه قدرت و توان انجامش را به آنان داده است، و از آنچه نهی کرده هم این گفتار صدق می‌کند، و این معنای صحت خلقت است.
و اما «عدم تنگ گرفتن» پس آن کسی است که مراقبی ندارد تا برای او ممانعتی بعمل آورد، و او را از عمل به آنچه خداوند فرمانش داده بازدارد، و این گفتار آن حضرت است در مورد کسانی که مستضعف و ناتوان گردیده‌اند و تکلیفی بر آنان واجب شده است، و چاره‌ای نداشته و راهی به جایی ندارند، همچنان که خداوند می‌فرماید: «جز زنان و مردان و کودکان ناتوان که چاره‌ای نداشته و راه به جائی ندارند»، پس خبر داد که بر ناتوان تنگ گرفته نشده و موظف به انجام کاری نیست، هر گاه قلبش به ایمان اطمینان یافته باشد.
و اما «مهلت دادن در وقت»، آن عمری است که انسان بهره‌مند از آن می‌گردد، از زمانی که شناخت خدا بر او واجب شده تا زمانی که مرگش فرامی‌رسد، و آن از وقت تشخیص و رسیدن زمان بلوغ اوست تا زمانی که عمرش به پایان برسد، پس هر که طالب حق باشد و در جستجوی آن باشد، اما به نهایت آن نرسد در راه خیر می‌باشد، و این همان آیه‌ی قرآن است که می‌فرماید: «و هر که به عنوان هجرت به سوی خدا و پیامبرش از خانه‌اش خارج شود - تا آخر آیه».
و اگر چه به تمام احکامش عمل ننموده بخاطر آن که عمرش به تمام ساختن احکام الهی در حقش به او وفا نکرده است، و چیزهائی که بر کودک قبل از بلوغ واجب نساخته را بر انسان بالغ واجب ساخت، و فرموده: «به زنان مؤمن بگو که چشمانشان را فروهشته سازند - تا آخر آیه»، و بر زنان در آشکار ساختن زینت بر کودکان ممانعتی قرار نداد، و همچنان که احکام بر کودک جاری نمی‌گردد. و اما فرموده‌ی امام: «توشه» معنای آن قدرت و توانی است که بنده در راه به انجام رساندن اوامر الهی از آنها کمک می‌گیرد، و آن فرموده‌ی خداوند است: «و بر نیکوکاران مؤاخذه‌ای نمی‌باشد - تا آخر آیه». آیا نمی‌بینی خداوند عذر کسی که چیزی برای انفاق کردن ندارد را پذیرفت، و حجت و دلیل را بر کسانی قرار داد که قدرت و توان و توشه‌ی رفتن به حج و جهاد و امثال این امور را داشته باشند، و همچنین عذر و بهانه‌ی نیازمندان را پذیرفته و در اموال ثروتمندان برای آنان حقوقی را واجب ساخت، با این فرموده‌اش: «برای نیازمندانی که در راه خداوند در تنگنا قرار گرفته‌اند - تا آخر آیه»، و دستور به عفو نمودنشان داده و آنان را مجبور نساخت تا آنچه قدرتی بدان نداشته و مالک آن نیستند را آماده سازند.
و اما سخن آن حضرت: «سبب تهییج کننده» آن نیتی است که انسان را به انجام کارها دعوت می‌کند و محل آن قلب آدمی است، پس هر که کاری را انجام داد و ظاهرا دارای اعتقادی بود که قلبش آن را قبول نداشت خداوند عملی را از او نمی‌پذیرد جز با نیتی درست، و از این رو از منافقین اینگونه خبر می‌دهد: «با زبان‌هایشان کلماتی را می‌گویند که در قلبهایشان نیست، و خدا به آنچه پوشیده می‌دارند داناتر است»، سپس بر پیامبرش به عنوان توبیخ مؤمنان این آیه را نازل کرد: «ای ایمان آورندگان چرا می‌گوئید آنچه را که عمل نمی‌نمائید - تا آخر آیه».
پس هر گاه انسان سخنی گفت و در قلبش بدان اعتقاد پیدا کرد، نیت او را به تصدیق سخن با ظاهر ساختن کار می‌خواند، و هر گاه سخن را معتقد نشد حقیقت آن برایش روشن نمی‌گردد، و خداوند نیت پاک را پاداش داد، و اگرچه کار موافق نیت نباشد، به خاطر مانعی که از اظهار عملش ممانعت می‌کند، در این فرموده‌ی خدا: «جز آن که مجبور شود در حالی که قلبش مطمئن به ایمان است» و فرموده‌ی: «خداوند شما را به قسمهای لغو مؤاخذه نمی‌کند».
پس قرآن و اخبار پیامبر صلی الله علیه و اله دلالت کردند که قلب مالک تمامی حواس آدمی است و اعمال او را تصحیح می‌کند و آنچه قلب آن را تصحیح می‌کند چیزی آن را باطل نمی‌سازد.
و این شرح تمامی پنج امری است که امام صادق علیه‌السلام آنها را ذکر کرد و فرمود آنها جایگاه بین جبر و تفویض را روشن می‌کنند، پس هر گاه در آدمی این پنج امر تحقق یافت واجب است به طور کامل فرامین خدا و رسولش را انجام دهد، و هرگاه بنده‌ای از یکی از آنها کاستی داشت به همانگونه اعمال مربوط بدان از او ساقط می‌شود.
و اما شواهد قرآنی بر آزمایش و آزمودن با قدرتی که قول بین دو قول را تأیید می‌کند بسیار می‌باشد، و از این قبیل است: «ما قطعا شما را می‌آزمائیم تا تلاشگران و صبرکنندگان شما را بیابیم، و گفتار شما را بیازمائیم» و فرمود: «به زودی آنان را از جایگاهی که نمی‌دانند مورد آزمایش قرار می‌دهیم»، و فرمود: «الم - آیا مردم گمان می‌کنند اگر بگویند ایمان آوردیم رها شده و مورد آزمایش قرار نمی‌گیرند». و در آیات دیگر که به لفظ فتنه آمده و معنایش آزمایش است، فرمود: «و ما سلیمان را آزمودیم - تا آخر آیه»، و در داستان موسی علیه‌السلام فرمود: «پس ما بعد از تو قومت را آزمودیم و سامری آنان را گمراه ساخت»، و سخن موسی: «این محققا آزمایش توست»، یعنی آزمودن تو، این آیات هر یک با دیگری سنجیده شده و برخی به درستی برخی دیگر گواهی می‌دهد.
و اما آیاتی که در آنها لفظ: «بلوی» به معنی آزمایش آمده، فرموده‌ی خدا: «تا در آنچه به شما داده شما را بیازماید»، و فرموده‌ی او: «سپس شما را از آن امور دور ساخت تا شما را بیازماید»، و فرموده‌ی خدا: «ما شما را می‌آزمائیم همچنان که باغ داران را آزمودیم»، و فرموده‌ی خدا: «مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک از شما نیکوتر کار انجام می‌دهید»، و فرموده‌ی خدا: «و هنگامی که پروردگار ابراهیم او را با کلماتی آزمود»، و فرموده‌ی خدا: «و اگر خدا بخواهد از آنان انتقام می‌گیرد و لیکن گروههائی از شما را به دیگر گروه‌ها آزمایش می‌کند».
و هر چه در آیات قرآن کلمه «بلوی» آمده است و شرح آنها داده شد مراد همان آزمایش می‌باشد، و مثال‌های آن در قرآن بسیار است، و آن برای اثبات آزمایش و آزمون است، خداوند بزرگ مخلوقات را بیهوده نیافرید و آنان را بیهوده رها نساخت و حکمتش را برای بازیچه ظاهر ننمود، و به این مطلب در این آیه خبر می‌دهد: «آیا گمان کردید ما شما را بیهوده آفریدیم».
پس اگر گوینده‌ای بگوید: آیا خداوند از مردم آگاهی ندارد که آنان را می‌آزماید می‌گوئیم: آری خداوند به آنان قبل از خلقتشان آگاه بوده، و این موضوع را در این آیه بیابید: «و اگر بازگردانده شوند انجام آنچه نهی شده بود را مرتکب می‌شوند»، و خداوند آنان را آزمود تا عدالتش را به آنان بنماید و بفهماند که جز با دلیل آنان را عذاب نمی‌کند. و با این گفتار خبر داد: «و اگر آنان را در گذشته با عذابی هلاک می‌ساختیم می‌گفتند پروردگارا چرا نزد ما پیامبری را نفرستادی»، و فرموده‌ی او: «ما قبل از فرستادن پیامبر آنان را عذاب نمی‌کنیم»، و فرموده‌ی او: «پیامبری بشارت دهنده و ترساننده»، پس آزمایش الهی با توجه به قدرتی است که خداوند به بندگانش داده است و آن قول بین جبر و تفویض است، و به همین معنا سخن گفته و اخبار و روایات وارده از خاندان پیامبر نیز همین معنا را بیان می‌دارد. پس اگر بگویند دلیل این آیه چیست: «هر که را بخواهد هدایت کرده و هر که را بخواهد گمراه می‌کند»، و نیز آیات مشابه با این آیه، گفته شده: این آیات را می‌توان بر دو وجه حمل نمود:
اولین توجیه آن که آن خبر دادن از قدرت الهی بوده است، یعنی او قادر به هدایت هر که را که بخواهد و گمراه ساختن هرکه را که بخواهد می‌باشد، و هرگاه آنان را به یکی از این دو امر اجبار نمود دیگر ثواب و عقابی بر آنان متصور نمی‌باشد، همانگونه که در این نامه سخن از آن گفتیم.
و معنای دیگر هدایت الهی همان شناساندن خداست، همانند این آیه: «و اما قوم ثمود پس ما آنان را هدایت کردیم»، یعنی به ایشان شناساندیم، «پس کوری را بر هدایت ترجیح و برتری دادند»، پس اگر آنان را بر هدایت اجبار می‌نمود قدرت گمراه شدن نداشتند.
و هر آیه‌ای که متشابه بود را نمی‌توان دلیلی علیه آیات محکم الهی که موظف به پیروی از آنها هستیم قلمداد کرد، در این رابطه این آیه را می‌توان ذکر کرد: «بعضی از آیات قرآن محکمند آنها اساس قرآنند و بعضی دیگر متشابه هستند، و اما کسانی که قلبهایشان منحرف می‌باشد از آیات متشابه پیروی می‌کنند چرا که در جستجوی فتنه و آشوبند و دنبال تأویل نمودن آن هستند در حالی که آنها را نمی‌دانند - تا آخر آیه»، و فرمود: «بشارت ده بر بندگانم - کسانی که سخن را می‌شنوند و از بهترین آنها پیروی می‌کنند»، یعنی سخن محکم و روشن «آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و صاحبان عقل و اندیشه‌اند». خداوند ما و شما را به سخن گفتن و عمل نمودن به آنچه او دوست دارد و از آن خشنود است موفق دارد، و ما و شما را از گناهانش دور نماید، به منت و فضل الهی، و سپاس بسیار خدای را سزاست همچنان که او شایسته‌ی آن است، و درود خدا بر محمد و خاندان پاکش باد، و خداوند ما را کافی بوده و او بهترین نگاهبان است.
کلامه الی اهل الاهواز فی الرد علی اهل الجبر و التفویض و اثبات العدل
من علی بن محمد، سلام علیکم و علی من اتبع الهدی و رحمة الله و برکاته، فانه ورد علی کتابکم و فهمت ما ذکرتم من اختلافکم فی دینکم و خوضکم فی القدر، و مقالة من یقول منکم بالجبر و من یقول بالتفویض و تفرقکم فی ذلک و تقاطعکم، و ما ظهر من العداوة بینکم، ثم سألتمونی عنه و بیانه لکم، و فهمت ذلک کله. اعلموا رحمکم الله، انا نظرنا فی الاثار و کثرة ما جاءت به الاخبار، فوجدناها عند جمیع من ینتحل الاسلام ممن یعقل عن الله جل و عز لا تخلو من معنیین: اما حق فیتبع، و اما باطل فیجتنب. و قد اجتمعت الامة قاطبة لا اختلاف بینهم ان القران حق لا ریب فیه عند جمیع اهل الفرق، و فی حال اجتماعهم مقرون بتصدیق الکتاب و تحقیقه، مصیبون مهتدون، و ذلک بقول رسول الله صلی الله علیه و آله: لا تجتمع امتی علی ضلالة، فاخبر ان جمیع ما اجتمعت علیه الامة کلها حق.
هذا اذا لم یخالف بعضها بعضا، و القرآن حق لا اختلاف بینهم فی تنزیله و تصدیقه، فاذا شهد القران بتصدیق خبر و تحقیقه و انکر الخبر طائفة من الامة لزمهم الاقرار به ضرورة حین اجتمعت فی الاصل علی تصدیق الکتاب، فان هی جحدت و انکرت لزمها الخروج من الملة.
فاول خبر تحقیقه من الکتاب و تصدیقه و التماس ش

نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 276
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست