نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 212
توحید و نفی تشبیه
فتح بن یزید جرجانی گوید: هنگامی که از مکه به خراسان بازمیگشتم آن
حضرت را دیدم که به سوی عراق میرفت، شنیدم که میفرمود: «هر که جانب خدای
را رعایت کند و تقوا پیشه سازد محافظت کرده شده و جانبش رعایت میشود، و هر
که فرمانبری خداوند را نماید از او اطاعت کرده میشود. آرام حرکت کردم تا
به آن حضرت برسم، هنگامی که به ایشان رسیدم بر آن حضرت سلام کردم و امام
پاسخ گفت، سپس فرمود: ای فتح! هر که خداوند را خشنود سازد به غضب و خشم
مخلوقات اعتنا نمیکند، و هر که خداوند را خشمگین نماید شایسته است که خشم
مخلوقات بر او مسلط گردد، و خداوند جز به آنچه خود را بدان توصیف نموده وصف
نمیگردد، و چگونه توصیف شود کسی که حواس از درکش عاجز، و اوهام از رسیدن
به آن ناتوان، و خطورات ذهنی از محدود ساختنش حیران، و دیدگان یارای دیدارش
نیستند، از آنچه توصیف گران او را توصیف کنند برتر، و از آنچه ستایشگران
او را بستایند والاتر است، در نزدیکیش دور، و در دوریش نزدیک است، پس او در
دوریش نزدیک بوده و در نزدیکیش دور است، کیفیتها را به وجود آورد از این
رو کیفیتی برای او نیست، و مکان را خلق کرد از این رو مکانی برایش متصور
نمیباشد، چرا که او ایجاد کنندهی کیفیت و چگونگی، و بوجود آورندهی
مکانها است. ای فتح! هر موجودی غذائی دارد که او را تقویت میکند جز
خدای آفریدگار روزی دهنده، به درستی که او به اجسام جسمیت داد و او جسم
نبوده و صورتی ندارد جزئی نداشته و نهایتی برای او نیست، و افزایش نیافته و
کاستی در او صورت نگیرد، از آنچه در موجودات قرار داده مرکب نمیباشد، و
او مهربان، آگاه، شنوا و بینا، یگانه، یکتا و مقصود نیازمندان است، نزاده و
زائیده نشده، و همتائی برای او نیست. ایجاد کنندهی موجودات، و جسم
دهنده به اجسام است، و تصویرگر صورتهاست، اگر او همانگونه باشد که گروه
مشبهه، که خدا را به موجودات تشبیه میکنند، میگویند: آفریدگار از آفریده،
و روزی دهنده از روزی خورنده، و ایجاد کننده از ایجاد شونده شناخته نشود،
لیکن خداوند ایجاد کننده است، فرق است بین آن که موجودات را جسمیت داد، و
تصویرگری نمود، و آنها را تحقق بخشید، و بین کسی که چیزی همانند او نیست. گفتم: پس خدای یکتا بوده و انسان نیز یکی است، پس یگانگی این دو یکسان است؟ فرمود:
امر محالی را بیان کردی، خداوند تو را ثابت قدم بدارد، تشبیهی که از
خداوند منع مینمائیم در حقائق است اما در الفاظ تشبیه وجود دارد، و الفاظ
دلالت بر مفاهیم میکند زیرا انسان اگر چه گفته شده است یکی میباشد با این
کلام خبر داده میشود که جسم او یکی است و دو گونه نمیباشد، در حالی که
جان آدمی یگانه نیست، چرا که اعضای بدنش گوناگون است و رنگهای او یکسان
نمیباشد، و انسان از اجزائی مجزا از یکدیگر ساخته شده است، خونش غیر از
گوشتش، و گوشتش غیر از خونش است، و اعصابش غیر از رگهایش، و مویش غیر از
پوستش، و بدنش غیر از افکارش میباشد، و همین گونه است دیگر موجوداتی که
خدا خلق کرده است. پس انسان در لفظ یکی است نه این که حقیقتا یگانه باشد، و
خدای بزرگ یگانه است و جز او یگانهای وجود ندارد، و اختلاف و تفاوت و
زیاده و نقصانی در او راه ندارد، اما انسان از اجزای مختلف و عناصر گوناگون
آفریده شده و ایجاد شده و گردآوری شده است، جز آن که با قرار گرفتن اعضا
کنار یکدیگر یک چیز به حساب میآیند. گفتم: خدای را لطیف معرفی کردی
معنایش چیست، میدانم الطاف الهی غیر از لطف دیگران است، جز آن که میخواهم
که آن را برایم شرح بدهی. فرمود: ای فتح! خدای را لطیف نامیدم به خاطر
لطفش به مخلوقات و به خاطر دانائیش به اشیای کوچک، آیا اثر خلقت او را در
گیاهان کوچک و بزرگ نمیبینی، و در اجسام حیوانات کوچک از جرجیس و پشه و
حشرات کوچکتر از اینها که چشمها قادر به دیدنش نیستند بلکه به خاطر
کوچکیش مؤنث از مذکرش قابل تشخیص نیست، و نیز فرزند از والدین قابل تمیز
دادن نمیباشد، هنگامی که کوچکی آنها را در خلقت الهی دیدیم، و راهنمائی
آنها به نزدیکی کردن با یکدیگر، و فرار از مرگ، و گردآوری آنچه نیازمند
آنند، از امواج دریاها و بین درختان و بیابانها و دشتها، و نیز سخن گفتن
آنها با یکدیگر، و فهماندن مطالب به فرزندانشان، و آوردن غذا برای آنان، و
گوناگون بودن رنگهایشان قرمزی با زردی، و سفیدی با قرمزی، با این امور
مییابیم که خالق و آفریدگار این مخلوق به امور ریز آگاه است، و ایجاد
کنندهی هر چیز او را از موادی ایجاد میکند، و خدای آفریدگار آگاه بزرگ
خلق کرد و آفرید بدون آن که مواد اولیه داشته باشد. گفتم: فدایت شوم آیا
غیر خدای بزرگ، خالق و آفریدگاری داریم؟ فرمود: خدای بزرگ میفرماید: «بزرگ
است خداوند که بهترین آفریدگاران است»، که با این گفتار خبر داد که در
میان بندگانش آفریدگارانی است، از گروه ایشان عیسی بن مریم است، که از گل
به اذن خدا همانند جسم پرندهای را آفرید و در آن دمید و به اذن الهی
پرندهای شد، و سامری برای یهودیان گوسالهای آفرید که صدا میکرد. گفتم:
عیسی از گل پرندهای را خلق کرد تا دلیلی برای نبوت او باشد، و سامری
گوسالهای را آفرید تا نبوت موسی را درهم بشکند، و خداوند خواست که اینگونه
تحقق یابد، و بسیار عجیب است. فرمود: وای بر تو ای فتح، خداوند دوگونه
اراده و خواست دارد، ارادهی قطعی و تحقق یابنده و ارادهای که با آن امر و
نهی مینماید، نهی میکند در حالی که ارادهی قطعیاش انجام دادن بوده، و
امر میکند در حالی که ارادهی قعطیاش تحقق نیافتن است، آیا ندیدهای که
حضرت آدم و زنش را از خوردن درخت منع کرد در حالی که ارادهی قطعیاش خوردن
آن بود، و اگر ارادهی قطعیاش نخوردن بود نمیخوردند، و اگر با این حال
میخوردند خواستشان بر خواست خدا غالب میگردید، و حضرت ابراهیم را به سر
بریدن پسرش اسماعیل امر نمود ولی ارادهاش تحقق نیافتن این عمل بود، و اگر
اراده نمیکرد که سر اسماعیل بریده نشود خواست ابراهیم بر خواست خدای بزرگ
غالب میگردید. گفتم: بر من گشایش وارد ساختی خداوند بر تو گشایش وارد
سازد، جز آن که خدا را شنوا و بینا نامیدی آیا منظور شنوا با گوش و بینا
بودن با چشم است؟ فرمود: خداوند میشنود با آنچه میبیند، و میبیند با
آنچه میشنود، بیناست نه با چشمی همانند چشم مخلوقات، و شنواست نه با گوش
شنوندگان، لکن چون چیزی از دید او مخفی نمیباشد، حتی جای پای مورچهی سیاه
بر سنگ سیاه در شب بسیار تاریک در زیر خاک و دریا از دیدش پنهان نیست، از
این رو او را بینا نامیدیم، نه آن که چشمی همانند مخلوقات دارد، و چون
الفاظ گوناگون بر او مشتبه نمیگردد، و سخنی او را از شنیدن سخن دیگری
بازنمیدارد او را شنوا نامیدیم، نه این که گوشی همانند گوش شنوندگان داشته
باشد. گفتم: فدایت شوم مسألهای باقی مانده است؟ فرمود: خداوند پدرت را
بیامرزد مسألهات را بگو. گفتم: آیا خداوند در گذشته میدانسته چیزی که
نبوده بعد از تحقق یافتن چگونه میباشد؟ فرمود: وای بر تو مسألههایت سنگین
است، آیا نشنیدهای خداوند میفرماید: «اگر در دو جهان معبودهائی جز خدا
وجود داشت فساد در جهان تحقق مییافت»، و فرمود: «و گروهی بر گروه دیگر
برتری میجستند»، و از قول جهنمیان فرموده: «ما را خارج ساز تا کار نیک
انجام دهیم بر خلاف آنچه در گذشته انجام میدادیم»، و فرمود: «و اگر
بازگردانده شوند به آنچه از آن منع شدند بازگشته و آن امور را انجام
میدهند»، پس خداوند آگاه است به چیزهائی که نبوده است که پس از تحقق یافتن
چگونه میباشند. برخاستم تا دست و پای امام را ببوسم، سرشان را پیش آوردند
و چهره و دست آن حضرت را بوسیده و از نزد ایشان خارج شدم، در حالی که بر
اثر خیر و برکتی که به من رسیده بود خرسندی و خوشحالی بسیاری بر من عارض
شده بود که قادر به بیان آن نیستم. کلامه فی التوحید و نفی التشبیه عن
الفتح بن یزید الجرجانی قال: لقیته علیهالسلام علی الطریق عند منصرفی من
مکة الی خراسان، و هو سائر الی العراق، فسمعته یقول: من اتقی الله یتقی، و
من اطاع الله یطاع. فتلطفت فی الوصول الیه، فوصلت فسلمت، فرد علی السلام، ثم قال: یا
فتح! من ارضی الخالق لم یبال بسخط المخلوق، و من اسخط الخالق فقمن ان یسلط
علیه سخط المخلوق، و ان الخالق لا یوصف الا بما وصف به نفسه، و انی یوصف
الذی تعجز الحواس ان تدرکه، و الاوهام ان تناله، و الخطرات ان تحده، و
الابصار عن الاحاطة به، جل عما وصفه الواصفون، و تعالی عما ینعته الناعتون،
نأی فی قربه، و قرب فی نأیه، فهو فی بعده قریب، و فی قربه بعید، کیف الکیف
فلا یقال له: کیف، و این الاین فلا یقال له: این، اذ هو مبدع الکیفوفیة و
الا ینونیة. یا فتح! کل جسم مغذی بغذاء الا الخالق الرزاق، فانه جسم
الاجسام، و هو لیس بجسم و لا صورة، لم یتجزأ، و لم یتناه، و لم یتزاید، و
لم یتناقص، مبرء من ذات ما رکب من جسمه، و هو اللطیف الخبیر، السمیع
البصیر، الواحد الاحد، الصمد لم یلد و لم یولد، و لم یکن له کفوا احد. منشیء
الاشیاء، و مجسم الاجسام، و مصور الصور، لو کان کما یقول المشبهة لم یعرف
الخالق من المخلوق، و لا الرازق من المرزوق، و لا المنشیء من المنشأ، لکنه
المنشیء، فرق بین من جسمه و صوره و شیئه و بینه، اذ کان لا یشبهه شیء. قلت: فالله واحد و الانسان واحد، فلیس قد تشابهت الوحدانیة؟ فقال:
احلت ثبتک الله، انما التشبیه فی المعانی، فاما فی الاسماء فهی واحدة، و
هی دلالة علی المسمی، و ذلک ان الانسان و ان قیل واحد، فانه یخبر انه جثة
واحدة و لیس باثنین، و الانسان نفسه لیس بواحد، لان اعضاءه مختلفة، و
الوانه مختلفة غیر واحدة، و هو اجزاء مجزأة لیس سواء، دمه غیر لحمه، و لحمه
غیر دمه، و عصبه غیر عروقه، و شعره غیر بشره، و سواده غیر بیاضه، و کذلک
سائر جمیع الخلق. فالانسان واحد فی الاسم، لا واحد فی المعنی، و الله
جل جلاله واحد لا واحد غیره، و لا اختلاف فیه، و لا تفاوت، و لا زیادة، و
لا نقصان، فاما الانسان المخلوق المصنوع المؤلف فمن اجزاء مختلفة و جواهر
شتی، غیر انه بالاجتماع شیء واحد. قلت: فقولک اللطیف، فسره لی، فانی
اعلم ان لطفه خلاف لطف غیره للفصل، غیر انی احب ان تشرح لی. فقال: یا فتح!
انما قلت: اللطیف للخلق و لعلمه بالشیء اللطیف، الا تری الی اثر صنعه فی
النبات اللطیف و غیر اللطیف، و فی الخلق اللطیف من اجسام الحیوان من الجرجس
و البعوض، و ما هو اصغر منهما مما لا یکاد تستبینه العیون، بل لا یکاد
یستبان لصغره الذکر من الانثی، و المولود من القدیم، فلما رأینا صغر ذلک فی
لطفه و اهتدائه للسفاد، و الهرب من الموت، و الجمع لما یصلحه بما فی لجج
البحار، و ما فی لحاء الاشجار و المفاوز و القفار، و افهام بعضها عن بعض
منطقها، و ما تفهم به اولادها عنها، و نقلها الغذاء الیها، ثم تألیف
الوانها حمرة مع صفرة، و بیاض مع حمرة، علمنا ان خالق هذا لطیف، و ان کل
صانع شیء فمن شیء صنع، و الله الخالق اللطیف الجلیل خلق و صنع لا من
شیء. قلت: جعلت فداک، و غیر الخالق الجلیل خالق؟ قال: ان الله تبارک و
تعالی یقول: «تبارک الله احسن الخالقین» [1] ، فقد اخبر ان فی عباده
خالقین، منهم عیسی بن مریم خلق من الطین کهیئة الطیر باذن الله، فنفخ فیه
فصار طائرا باذن الله، و السامری خلق لهم عجلا جسدا له خوار. قلت: ان عیسی
خلق من الطین طیرا دلیلا علی نبوته، و السامری خلق عجلا جسدا لنقض نبوة
موسی علیهالسلام و شاء الله ان یکون ذلک کذلک، ان هذا لهو العجب. فقال: و
یحک یا فتح ان لله ارادتین و مشیتین: ارادة حتم و ارادة عزم، ینهی و هو
یشاء و یأمر و هو لا یشاء، او ما رأیت انه نهی آدم و زوجته عن ان یأکلا من
الشجرة و هو شاء ذلک، و لو لم یشأ لم یأکلا و لو اکلا لغلبت مشیتهما مشیة
الله، و امر ابراهیم بذبح ابنه اسماعیل علیهماالسلام و شاء ان لا یذبحه، و
لو لم یشأ ان لا یذبحه لغلبت مشیة ابراهیم مشیة الله عزوجل. قلت: فرجت عنی
فرج الله عنک، غیر انک قلت: السمیع البصیر، سمیع بالاذن و بصیر بالعین؟ فقال:
انه یسمع بما یبصر، و یری بما یسمع، بصیر لا بعین مثل عین المخلوقین، و
سمیع لا بمثل سمع السامعین، لکن لما لم یخف علیه خافیة من اثر الذرة
السوداء علی الصخرة الصماء فی اللیلة الظلماء تحت الثری و البحار، قلنا
بصیر لا بمثل عین المخلوقین، و لما لم یشتبه علیه ضروب اللغات و لم یشغله
سمع عن سمع قلنا سمیع لا بمثل سمع السامعین. قلت: جعلت فداک قد بقیت
مسألة؟ قال: هات، لله ابوک. قلت: یعلم القدیم الشیء الذی لم یکن ان لو کان
کیف کان یکون؟ قال: ویحک، ان مسائلک لصعبة، اما سمعت الله یقول: «لو کان
فیهما آلهة الا الله لفسدتا» [2] ، و قوله: «و لعلا بعضهم علی بعض» [3] ، و
قال یحکی قول اهل النار: «اخرجنا نعمل صالحا غیر الذی نعمل» [4] ، و قال:
«و لو ردوه لعادوا لما نهوا عنه» [5] ، فقد علم الشیء الذی لم یکن ان لو
کان کیف کان یکون. فقمت لاقبل یده و رجله، فادنی رأسه فقبلت وجهه و رأسه، و
خرجت و بی من السرور و الفرح ما اعجز عن وصفه، لما تبینت من الخیر و الحظ.
[~hr~]پی نوشت ها: (1) المؤمنون: 14. (2) الانبیاء: 22. (3) المؤمنون: 91. (4) فاطر: 37. (5) الانعام: 28. منبع: صحیفه امام هادی؛ جواد قیومی اصفهانی؛ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم؛ چاپ اول 1381.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 212