نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 186
پنج حکایت آموزنده از امام هادی
1- یکی از اصحاب حضرت ابوالحسن، امام هادی صلوات الله علیه به نام اسحاق
بن ابراهیم حکایت کند: روزی به محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شدم، شخصی را
دیدم که در مجلس حضرت اظهار داشت: مدتی است که مبتلا به سردرد شدیدی گشته
ام. امام علیهالسلام فرمود: ظرفی را با مقداری آب بردار و این آیهی شریفهی قرآن را بر آن بخوان: (أولم
یر الذین کفروا ان السموات و الأرض کانتا رتقا ففتقنا هما و جعلنا من
الماء کل شیء حی أفلا یؤمنون) [1] . و سپس آن را بیاشام، که انشاءالله
سردرد بر طرف خواهد شد [2] . 2- روزی از روزها امام علی هادی صلوات
الله علیه در جمع بعضی از اصحابش که در منزل آن حضرت حضور داشتند، چنین
فرمود: اسم اعظم خداوند متعال، دارای هفتاد و سه حرف میباشد که آصف بن
برخیا - وصی حضرت سلیمان علیهالسلام - یک حرف از مجموع آنها را میدانست و
زمین برایش کوچک شد، به طوری که توانست در کمتر از یک لحظه عرش بلقیس را
نزد حضرت سلیمان علیهالسلام آورد. ولیکن نزد ما اهل بیت رسالت هفتاد و دو
حرف موجود است و یک حرف آن نزد خداوند متعال محفوظ میباشد [3] . 3-
هنگامی که خداوند متعال نوزادی به حضرت ابوالحسن، امام هادی علیهالسلام
عطا نمود، عدهای از اصحاب، خدمت حضرت آمدند تا تهنیت و تبریک گویند. وقتی
بر حضرت وارد شدند، او را شادمان و مسرور نیافتند؛ علت را جویا شدند؟ امام
علیهالسلام فرمود: به نوزاد امیدی ندارم، چون که او عدهی بسیاری را گمراه
میگرداند. پس پیش گوئی حضرت و علت ناراحتی آن بزرگوار تحقق یافت و این
نوزاد همان جعفر کذاب شد [4] . 4- ابوهاشم جعفری حکایت کند: روزی در محضر شریف امام هادی علیهالسلام شرفیاب شدم، کودکی وارد شد و شاخهی گلی را تقدیم آن حضرکرد. امام علیهالسلام آن شاخهی گل را گرفت و بوئید و بر چشم خود نهاد و بوسید؛ و سپس آن را به من اهداء نمود و اظهار داشت: هر
که شاخهی گلی را ببوید و بر چشم خویش بگذارد و ببوسد و سپس صلوات بر محمد
و آلش فرستد، خداوند متعال حسنات بیشماری را در نامهی اعمالش ثبت می
نماید؛ و نیز بسیاری از خطاها و لغزش هایش را مورد عفو قرار میدهد [5] . 5-
یکی از اهالی کوفه در شهر سامراء خدمت حضرت ابوالحسن، امام علی هادی
علیهالسلام شرفیاب شد و اظهار داشت: یا ابنرسول الله! من از دوستان و
علاقهمندان به شما و اجدادتان میباشم، و دارای قرض سنگینی هستم و چون
توان پرداخت آن را ندارم به قصد شما آمده ام. امام هادی علیهالسلام
فرمود: همین جا بایست تا چارهای بیندیشم. پس از گذشت لحظاتی، مقدار سی
هزار دینار از طرف متوکل - خلیفهی عباسی - برای حضرت آوردند. حضرت سلام
الله علیه آن پولها را از مأمور متوکل گرفت و بیدرنگ و بدون آن که محاسبه
نماید، تمامی آن سی هزار دینار را تحویل آن شخص کوفی داد. پس آن مرد کوفی
مقدار ده هزار دینار از آنها را برداشت و اظهار نمود: یا ابنرسول الله!
من بیش از ده هزار دینار نیاز ندارم، چون به همان مقدار بدهکار هستم و برای
من همین مقدار کافی است. ولی امام علیهالسلام از پس گرفتن آن بیست هزار
دینار خودداری و امتناع نمود. لذا آن مرد کوفی تمامی آن هدیه را گرفت و
گفت: خداوند بهتر میداند که چه کسانی را امام و حجت خود بر انسانها قرار
بدهد، و سپس عازم شهر کوفه شد [6] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) سورهی انبیاء: آیهی 30. (2) بحارالأنوار: ج 92، ص 51، ح 7. (3) بحارالأنوار: ج 27، ص 26، ح 3. (4) عیون المعجزات: ص 135. (5) کافی، ج 6، ص 525، ح 5، حلیة الأبرار: ج 5، ص 37، ح 3. (6) ینابیع المودة: ج 3، ص 128. منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام علی هادی؛ عبدالله صالحی؛ مهدی یار.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 186