نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1122
هیچ زمینی خالی از قبر نیست
یحیی بن هرثمه وزیر متوکل عباسی حکایت کند: روزی خلیفه مرا احضار
کرد و گفت: باید سیصد نفر همراه خود برداری و از طریق کوفه، عازم شهر مدینه
گردی و ابوالحسن، علی بن محمد هادی را با عزت و احترام به بغداد بیاوری. من
نیز دستور خلیفه را اطاعت کرده و پس از جمع آوری افراد به همراه امکانات
لازم، حرکت کردیم. در جمع افراد همراه، فرماندهی حفاظتی - که مسئولیت
حفاظت اموال را داشت - در مسیر راه، مرتب با کاتب من که شیعه بود، دربارهی
مسائل مختلف، بحث و مناظره داشت و من بر گفتگوی آنها نظارت کامل داشتم.
چون مقدار زیادی از راه را پیمودیم، فرمانده به کاتب گفت: آیا علی بن ابی
طالب علیهالسلام پیشوای شما، نگفته است: هیچ زمینی خالی از قبر نیست و در
هر گوشهای از زمین، گورستانی از انسانها وجود دارد؟ آیا در این بیابان
خشک و بیآب و علف، چه کسی زندگی کرده است تا بمیرد و دفن شود؟ من به کاتب
گفتم: به راستی، آیا علی بن ابی طالب علیهالسلام چنین گفته است؟! پاسخ
داد: بلی، صحیح است. پس گفتم: در این سرزمین آثار گورستانی نمایان نیست و
سپس شروع کردیم به خندیدن؛ و صحبتها بر همین منوال ادامه یافت تا به شهر
مدینه رسیدیم و به سمت منزل حضرت ابوالحسن، امام هادی علیهالسلام روانه
شدیم. هنگامی که جلوی درب منزل رسیدیم، من تنها وارد شدم و نامهی متوکل را
تحویل ایشان دادم. حضرت پس از آن که نامه را گرفت، فرمود: مانعی نیست، تا
فردا منتظر باشید. چون فردای آن روز خدمت ایشان رفتم - ضمن آن که فصل
تابستان و هوا بسیار گرم بود - دیدم خیاطی درون اتاق حضرت مشغول خیاطی
لباسهای ضخیم زمستانی است. همین که حضرت مرا دید، به خیاط فرمود: چند
نفر همکار دیگر بگیر و تمام سعی و کوشش شما بر این باشد که تا همین امروز
لباسها دوخته و آماده گردد و فردا صبح در همین موقع آنها را تحویل بده،
سپس به من خطاب نمود و فرمود: ای یحیی! شما نیز کارهایتان را انجام دهید و
امکانات لازم را برای خود آماده کنید، تا آن که فردا حرکت کنیم. یحیی گوید:
من از حضور ایشان بیرون رفتم و با خود گفتم: در فصل تابستان، هوای به این
گرمی و حرارت، حضرت لباس زمستانی تهیه مینماید، مثل این که او از مسافرت و
مسیر راه اطلاعی ندارد؛ حال، تعجب از شیعیان است که از چنین کسی پیروی
میکنند و او را امام خود میدانند. فردای آن روز هنگامی که آمادهی
حرکت شدیم، حضرت به همراهان خود فرمود: تمام امکانات و لوازم مورد نیاز را
بردارید و نیز پالتو و غیره را فراموش نکنید که مبادا در مسیر راه مشکلی
پیش آید. و سپس به من خطاب نمود و فرمود: ای یحیی! چنانچه آماده هستی، حرکت
کنیم. من بر تعجم افزوده شد که آن حضرت، پالتو و پوستین در این گرمای
شدید برای چه به همراه میآورد!؟ در هر صورت، حرکت کردیم تا به آن محلی
رسیدیم که هنگام آمدن - از بغداد به مدینه - فرمانده با کاتب، بر سر سخن
علی بن ابی طالب علیهالسلام و گورستان مناظره داشتند، که ناگهان ابری در
آسمان پدیدار گشت و بالا آمد، به طوری که هوا تاریک گشت و صدای رعد و
برقهای وحشتناکی بین زمین و آسمان به گوش می رسید، هوا یک مرتبه بسیار سرد
شد که قابل تحمل برای افراد نبود و در همین لحظات برف زمستانی همه جا را
پوشاند. اما چون حضرت ابوالحسن، امام هادی علیهالسلام و همراهانش
لباسهای گرم همراه داشتند و از قبل مهیا بودند، پالتو و پوستینهای خود را
پوشیدند؛ و هیچ گونه ناراحتی نداشتند. سپس آن حضرت دستور داد تا یک پالتو
به من و نیز یک پالتو هم به کاتب دادند و هر دو پوشیدیم؛ و به جهت سرمای
شدید آن روز هشتاد نفر از نیروها و همراهان من هلاک شدند و مردند. هنگامی
که ابرها کنار رفت و هوا به حالت عادی برگشت، حضرت هادی علیهالسلام به من
فرمود: ای یحیی! بگو: افرادی که هلاک شدهاند، در همین مکان دفن شوند؛ و
سپس افزود خداوند متعال این چنین سرزمینها را گورستان انسانها می گرداند.
یحیی بن هرثمه گوید: من سریع خودم را از اسب پائین انداختم و جلو رفتم و
مشغول بوسیدن و پا و رکاب حضرت شدم و اظهار داشتم: یا ابن رسول الله! من به
یگانگی خدا و نبوت محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شهادت
میدهم؛ و نیز اقرار مینمایم که شماها خلیفه و حجت خداوند بر روی زمین
برای بندگان هستید؛ من تا کنون ایمان نداشتم ولی اکنون به برکت وجود شما
ایمان آوردم و من نیز از شیعیان شما میباشم [1] . پی نوشت ها: [1]
الخرائج و الجرائح: ج 1، ص 393، الثاقب فی المناقب: ص 551، ح 12، اثبات
الهداة: ج 3، ص 374، ح 38، مجموعة نفیسة: ص 230، مدینة المعاجز: ج 7، ص
466، ح 2471. منبع: چهل داستان و چهل حدیث از امام علی هادی؛ عبدالله صالحی؛ مهدی یار.
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1122