نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 358
پیشگویی درباره معاویه و حجاج و عمر
محدث قمی روایت کند که امیرالمؤمنین علیهمالسلام به اهل کوفه فرمود: سوگند
به آنکه دانه را شکافت و جاندران را آفرید، در پشت سر شما مردی است یک چشم
و پشت کننده (کنایه از اینکه دنیا را میبیند و به آخرت پشت کرده است)او
جهنمی است دنیوی، هیچکس را باقی نگذارد و رها نکند (شاید منظور حضرت همان
معاویه باشد) و بعد از او کسی میآید درنده، جمع میکند و منع میکند،
آنگاه گروهی از بنی امیه بر شما حکومت کنند که آخرین آنها بهتر از اول آنها
نیست (امید بهبودی و خیری نیست) مگر یک مرد از ایشان (عمربن عبدالعزیز)
اینها بلائی است آسمانی که خداوند بر این امت مقرر کرده و حتما واقع
میشود. نیکان شما را بکشد و اشخاص با رأفت را تبعید کند، گنجهای شما را
خارج نماید حتی اندوختههای شما را از میان حجلهها (یعنی زیور آلات زنان)
عذابی است که به واسطه آنچه از امور خود ضایع کردید و صلاح دین و دنیای
خود را از بین بردید (مبتلا میشوید) ای اهل کوفه به شما خبر میدهم به
آنچه میشود قبل از آنکه واقع شود تا از آن حذر کنید، و آنانکه پند
میگیرند بترسند. میبینم شما را که میگوئید: علی دروغ میگوید همان
طور که قریش به پیامبر خود و سرور خویش، پیامبر رحمت محمدبن عبدالله حبیب
خداوند صلی الله علیه و آله و سلم گفت، وای بر شما من بر چه کسی دروغ بندم،
بر خدا؟ من که اولین عبادت کننده و موحد او (در میان مسلمانان) هستم! یا
بر پیامبر خدا؟ من که اولین کسی هستم که به او ایمان آوردم و او را تصدیق و
یاری نمودم. نه به خدا قسم، این سخن خدعهای است از شما که نیازی به آن
ندارید، سوگند به شکافنده دانه و خالق انسان که خبر (آنچه را گفتم) پس از
مدتی خواهید فهمید. [1] . مؤلف گوید:در این خطبه شریفه گویا حضرت امیر
علیهالسلام به سه نفر اشاره خاص داشته است معاویه و حجاج و عمربن
عبدالعزیز، در مورد معاویه و جنایات او نیاز به توضیح نیست و کم و بیش در
این کتاب از آن سخن رفته است، در مورد حجاج بعدا مقداری سخن خواهیم گفت،
اما عمربن عبدالعزیز، حضرت در کلام خود به او اشاره فرمود و او را بنی امیه
ستمگر استثناء نمود و فرمود: مگر یک مرد. مختصری از تاریخ عمربن عبدالعزیز عمربن
عبدالعزیز بن مروان، نوه مروان ملعون است که در سال99 هجری بعد از سلیمان
بن عبدالملک به وصیت او، خلیفه شد، از طرف پدر به بنی امیه و از مادر به
عمربن خطاب میرسد، او وقتی در خلافت مستقر شد عاملان بنی امیه را عزل کرد و
مردمان صالح را به جای ایشان نصب کرد، فدک را (که توسط ابوبکر و حاکمان
بعد از او غضب شده و ادامه داشت) به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و
سلم بازگردانید (و با این کار عملا صحت ادعای صدیقه اطهر و بطلان دعوای
ابوبکر را اعلام نمود) با اولاد امیرالمؤمنین مهربانی میکرد، و همواو بود
که سب امیرالمؤمنین علیهالسلام را منع کرد و با آنکه در زمان خلفای قبل از
او به شدت رواج داشت از میان برداشت. [2] . گویند در زمانی که او در
مسجد با مردم سخن میگفت: یکی از کفار اهل ذمه علنا دختر او را خواستگاری
کرد، عمربن عبدالعزیز گفت: در شرع اسلام تزویج با کافر جایز نیست؟ جوان
کافر گفت:پس چرا پیامبر به کافر دختر داد؟ عمربن عبدالعزیز گفت: کجا پیامبر
به کافر دختر داده است؟ جوان گفت: مگر پیامبر دختر خود فاطمه را به علی بن
ابیطالب نداده است، مگر علی داماد پیامبر نیست؟ عمربن عبدالعزیز گفت: علی
که کافر نبود، (بلکه اولین مسلمان و جهادگر در راه اسلام بود) جوان گفت: پس
چرا او را بر روی منابر لعن میکنید؟! عمربن عبدالعزیز از جمعیت حاضر
خواست پاسخ او را بدهند و چون جواب قانع کنندهای نداشتند دستور داد تا این
روش زشت ممنوع شود و به جای آن آیه ربنا اغفرلنا و لوالدینا و آیه ان
اللّه یأمر بالعدل و الاحسان خوابنده شود. باری او و اعمال و روش او با
دیگران تفاوتی بسیار داشت و بعضی به همین جهت در مذمت او توقف کردهاند،
گرچه به هر حال بخاطر غصب خلافت مذموم است. بنی عباس وقتی گور بنی امیه را
میشکافتند، متعرض او نشدند، عدهای از شیعیان به مرثیه او نیز
پرداختهاند، برخی او را مرحوم اهل زمین و ملعون اهل آسمان شمردهاند.