responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 335
پایان شوم‌

عده‌ای از متفذان مکه، پیامبر خدا(ص) را استهزا می‌کردند و او را در انظار دیگران سبک جلوه می‌دادند. استهزا بر آن حضرت بسیار تلخ و ناگوار بود، بویژه از آن جهت ه به دعوتش زیان می‌رسانید و دلها را نسبت به اسلام سرد می‌کرد. اما آن حضرت استقامت می‌ورزید و به دعوت خویش ادامه می‌داد. آنچه در زیر می‌آید بیان سرانجم شوم آنان و هلاکت عبرت انگیز این انسانهای فرومایه است که از زبان امیرمومنان می‌شنویم:
مسخره چی‌ها، وقتی که از کار خود نتیجه‌ای نگرفتند، بر آن شدند تا نزد پیامبر خدا(ص) بروند و با تهدید به قتل، او را از ادامه کارش باز دارند. از این رو نزد او رفتند و گفتند:
ای محمد! ما تا ظهر امروز تو را مهلت می‌دهیم، چنانچه از ادعای خود بازگشتی، و از ادامه کار دست برداشتی در امان هستی، در غیر این صورت تو را خواهیم کشت.
پیامبر خدا(ص) به منزل رفت و در به روی خود ببست و با باری از غم و اندوه در اندیشه فرو رفت (که سرانجام کار او و این مردم به کجا خواهد کشید؟) در این بین فرشته وحی به همراه این آیه فرود آمد:
با صدای بلند آنچه را که مأمور گشته‌ای، به مردم برسان و از گروه مشرکان روی بگردان. [1] .
پیغمبر از جبرئیل پرسید: من با استهزا کنندگان و تهدیدهای ایشان چه کنم؟!جبرئیل گفت: ما خود آنها را به کیفر رساندیم!
پیغمبر: اما آنها هم اینک اینجا بودند....
جبرئیل: دیگر نیستند و طومار عمرشان برای همیشه درهم پیچیده، تو با آزادی کامل به دعوت خویش ادامه بده.
عمده فرومیگن پنج تن بودند که همه در یک روز و هر کدام به شیوه‌ای خاص، به هلاکت رسیدند:
ولید بن مغیره هنگام عبور از جایی با تیر تراشیده‌ای برخورد کرد، تیر رگ دستش را درید و خون جاری شد. هر چه کردند، خون بند نیامد تا هلاک گردید.عاص بن وائل از پی حاجتی به مکانی رفت. در بین راه سنگی از زیر پایش لغزید و از بلندی (کوهی) به زیر سقوط کرد و تکه تکه شد.
اسود بن یغوث به استقبال پسرش که از سفری می‌آمد، رفت (در بازگشت) زیر درختی سایه گرفته بود که، جبرئیل سرش را به درخت کوبید، سرش ترکید و بمرد.اسود از غلامش کمک می‌خواست و به او می‌گفت: ای غلام! این مرد را از من دور کن! اما او می‌گفت: من جز تو کسی را اینجا نمی‌بینم این تو هستی که سرت را به درخت می‌کوبی!
ابن طلاطله از خانه خارج شد و دچار باد سام شد، در اثر وزش باد چونان جبشیان تغییر شکل داد، چون به خانه بازگشت، کسانش وی را نشناختند. هر چه گفت من فلانی هستم، باور نکردند و بر او خشم گرفتند و وی را کشتند.
اسود بن حارث به نفرین پیامبر دچار گشت و بینایی خود را از کف بداد. رسول خدا(ص) بر او نفرین کرده بو تا چشمانش کور شود و به داغ فرزند مبتلا گردد،همان روز که از خانه خارج شد، نفرین پیامبر در حق او گیرا شد و همچنان با کوری و خواری بزیست تا به داغ فرزند نیز گرفتار شد.
از ابتلای اسود چنین نیز روایت شده: ماهی شوری خورد و تشنه گردید. آب خواست، به او خوراندند اما عطشش فرو ننشست، دگر باره آب خواست به وی نوشاندند و سیراب نشد و چندان آب خورد تا شکمش بترکید و بمرد.
آخرین کلامی که در لحظه مرگ از همه این افراد شنیده شد، این بود که می‌گفتند: خدای محمد مرا کشت.
قال علی:... ذلک انهم کانوا بین یدی رسول الله (ص) فقالوا له: یا محمد! نتظر بک الی الظهر فان رجعت عن قولک و الا قتلناک فدخل النبی فی منزله فاغلق علیه بابه مغتما لقولهم جبرئیل عن الله ساعته فقال له: یا محمد! السلام یقرا علیک‌السلام و هو یقول: اصرع بما تومر و اعرض عن المشرکین...قال: یا جبرئیل کیف اصنع بالمستهزئین و ما اوعدونی؟
قال له: انا کفنناک المستهزئین.
قال: یا جبرئیل کانوا الساعه بین یدی.
قال: قد کفیتهم....
.... فقتل الله خمستهم کل واحد منهم بغیر قتله صاحبه فی یوم واحد. فاما الولید بن المغیره، فمر بنبل لرجل من خزاعه قد راشه و وشعه فی الطریق فاصابه شظیه منه فانقطع اکحله حتی ادماه فمات و هو یقول: قتلنی رب محمد.
و اما العاص بن وائل فانه خرج فی حاجه له الی موضع فتدهده تحته حجر فسقط فتقطع قطعه قطعه فمات و هو یقول: قتلنی رب محمد.
و اما الاسود بن عبد یغوث فانه خرج یستقبل البنه زمعه فاستظل بشجره فاتاه جبرئیل فاخذ راسه فنطح به الشجره فقال لغلامه: امنع عنی هذا، فقال: ما اری احدا یصنع بک شیئا الا نفسک. فقتله و هو یقول: قتلنی رب محمد.
و اما الاسود بن المطلب ؛ فان النبی دعا علیه ان یعمی الله بصره و ان یثکله ولده، فلما کان ذلک الیوم خرج حتی صار الی موضع فاتاه جبرئیل بورقه خبضرا فضرب بها وجهه فعمی بقی حتی اثکله الله عزوجل ولده.
و اما الحارث بن الطالاطله فانه خرج من بیته فی السموم فتحول جبشیا فرجع الی اهله فقال: انا الحارث، فغضبوا علیه فقتلوه و هو یقول: قتلنی رب محمد.و روی ان الاسود بن الحارث اکل حوتا مالحا فاتاه العطش فلم یزل یشرب الما حتی انشق بطنه فمات و هو یقول: قتلنی رب محمد. [2] .


پی نوشت ها:
(1) سوره حجر(94:15).
(2) احتجاج، ص 216؛ بحار، ج 10، ص 36 و ج 17، ص 282 و ج 18، ص 56.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 335
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست