واو در جمله [و الورى معى] حاليه است و كلمه [الورى] مبتداء و خبرش
[معى] است شاهد در تكرار امدحه است كه به تنهائى كلمه فصيحى است ولى تكرارش موجب
ثقل تلفّظ آن بر زبان شده بطورى كه تكرار مكرّر آن موجب لكنت و تلجلج لسان مىشود.
وجه تعدد مثال
علّت اينكه مصنّف براى تنافر دو مثال آورد اينست كه:
مثال اوّل يعنى بيت جنّى از نظر ثقل در غايت واقع شده ولى مثال دوّم
كه بيت ابو تمام باشد در مرحله خفيفتر مىباشد.
و ممكن است وجه تعدّد اين باشد كه منشأ ثقل در مثال اوّل نفس اجتماع
كلمات است بدون اينكه حروف كلمات در حصول تنافر دخالتى داشته باشند ولى در مثال
دوّم حروف سبب آن شده است يعنى سبب تنافر در مثال دوّم تكرار [امدحه] است.
بعضى همچون مصنف در كتاب ايضاح گفته است:
سبب ثقل در بيت دوّم اجتماع (حاء) و (هاء) است زيرا تقارب مخرج اين
حرف موجب تنافر اين دو حرف از هم شده است چه آنكه قرب دو مخرج گاهى سبب نفرت آن دو
حرف از يكديگر مىشود فلذا كلماتى كه حروف متماثل در آن مكرّر است ثقيل مىباشند.
فاضل خفاجى نيز علّت تنافر اين بيت را تقارب حروف متماثل دانسته است.
شارح در ردّ اين مقاله مىگويد: مجرّد اجتماع دو حرف مزبور موجب حصول
تنافر نشده است چه آنكه جمع بين اين دو حرف در قرآن