بخلاف سائر اقسام .
مثلا
در قياس مغالطى كه مىگويند مقدماتش لازم است از امور وهمى باشد لازم نيست هردو مقدّمه چنين باشد بلكه يكى از آندو كه وهمى بود كافيست گرچه ديگرى
يقينى باشد .
بلى شرط است كه مقدمه ديگر از امور پستتر از
وهم همچون خياليّات كه قياس شعرى از آن تأليف ميشود حاصل نشده باشد كه در اينصورت بهمان
مقدمه خيالى محلق شده و نامش قياس شعرى ميشود چنانچه قياسى
كه يكى از دو مقدّمهاش از امور مشهوره و ديگرى امر خيالى باشد بآن قياس جدلى نگفته
بلكه آنرا به نام قياس شعرى ميخوانند گو اينكه
در قياس جدلى حضرات گفتهاند كه
از مقدّمات مشهوره تأليف ميشود و حاصل آنكه تنها در برهان است كه هردو مقدّمهاش مىبايد
از امور يقينى باشد .
حاشيه : قوله : من اليقينيّات :
اليقين هو التّصديق الجازم المطابق للواقع الثّابت فباعتبار التّصديق
لم يشمل الشّكّ و الوهم و التخيّل و ساير التّصوّرات .
و قيد « الجزم » اخرج الظّن و « المطابق » الجهل المركّب و « الثابت » التّقليد .
ثمّ المقدّمات اليقينيّة امّا بديهيّات او نظريّات منتهيّة الى البديهيّات
لاستحالة الدّور و التّسلسل فاصول اليقينيّات هى البديهيّات و النظريّات متفرعة عليها
و البديهيّات ستة اقسام بحكم الاستقراء .
ترجمه :
تعريف يقين و تحقيق در آن
محروم محشّى در ذيل كلام مصنّف يعنى « من اليقينيّات » ميفرمايد :
يقين عبارتست از تصديق قطعى كه با واقع مطابق بوده و ثابت باشد .