مرحوم محشّى در ذيل كلام مصنّف يعنى « و المطلقة
العامّة الخ » ميفرمايد :
مقصود اينستكه عكس هركدام از قضاياى پنجگانه يعنى :
وقتيّه، منتشره، وجوديّه لا ضروريّه، وجوديه لا دائمه و مطلقه عامّه،
مطلقه عامّه ميباشد فلذا در عكس اين پنج قضيّه
بايد چنين گفت :
اگر قضيّه ذيل يعنى :
كلّ ج ب بالضّرورة لا دائما كه قضيّه وقتيّه است صادق باشد قطعا عكس آن
يعنى قضيّه مطلقه عامه كه عبارتست از :
بعض ب ج بالفعل صادق است زيرا در غير اينصورت نقيض آنكه لا شئ من ب ج
دائما بايد صدق داشته باشد در حاليكه وقتى آنرا با اصل قضيّه ضميمه نموده و قياسى باين
نحو تشكيل داده :
كلّ ج ب بالضّروره و لا شئ من ب ج نتيجهاش « لا شى
من ج ج » ميشود كه خلاف
واقع و امر مستحيلى است چون سلب
شئ از نفس است .
و بهمين ترتيب عكس چهار قضيّه
ديگر را ميتوان اثبات نمود منتهى بجاى « بالضرورة » جهات هريك را بايد قرار داد .
شارح گويد :
براى اينكه عبارات كتاب طولانى نشده و كثرت امثله سبب صعوبت در درك مطالب
نشود بين ارباب منطق و مصنّفين چنين رسم
شده از حروف تهجّى همچون « ج » يا « ب » يا « د » استفاده مىكنند چنانچه در
مثال فوق ملاحظه شد .