حاضر كرد پس رو
كرد به امّ كلثوم و گفت اى
دختر على عليه السّلام اين پولها را
بردار عوض خون برادرت حسين عليه السّلام و از من راضى شو صداى ناله امّ كلثوم و مخدّرات
مغموم بلند شد امّ كلثوم فرمود اى يزيد چه بسيار
كمحيائى برادران مرا كشتى كه تمام دنيا برابر يك موى ايشان نمىشود الحال مىگوئى
اين احسانها عوض آنچه كردهاى !!
مرحوم سيّد در لهوف مىنويسد :
يزيد رو كرد به امام زين العابدين عليه السّلام و گفت اذكر حاجتك الثلات الّتى و عدتك بقضائهنّ بخواه از من آن سه حاجتى كه
وعده داده بودم از تو برآورم امام چهارم عليه
السّلام فرمود حاجت من آنست ان ترينى وجه سيّدى و مولاى و ابى اوّل آنكه سر پدرم را كه سرور شهيدان است بمن بنمائى كه من او را ببينم و توشه از جمالش
بردارم و الثّانية ان تردّ علينا ما اخذ منّا حاجت دوّم آنكه آنچه از ما بغارت بردهاند
ردّ كنى حاجت سوّم من آنكه اگر خيال كشتن مرا دارى پس شخص
امينى را تعيين كن كه حرم پيغمبر صلّى
اللّه عليه و آله را به مدينه برگرداند
يزيد گفت امّا
وجه ابيك فلن تراه ابدا امّا جمال پدر هرگز
نخواهى ديد امّا از كشتن تو نيز درگذشتم و اين حرم رسالت را غير از تو كسى به حرم رسالت
عودت نمىدهد و امّا آنچه از شما بردهاند من به اضعاف آنها عوض مىدهم حضرت سيّد السّاجدين
عليه السّلام در جواب فرمود امّا مالك فلا نريد و هو موفر عليك مال تو را ما نمىخواهيم
ارزانى خودت باد اينكه غارتىهاى مال خود را از اسباب و لباس خواستم جهت آن بود لانّ
فيه مغزل فاطمة بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كه در ميان آنها البسههائى بود
كه جدّهام فاطمه دختر رسولخدا تاروپود آنها را رشته و بافته بود و از جمله مقنعهها
و قلادهها و قميصها يعنى مقنعه فاطمه زهرا عليه السّلام و قلاده آن مخدّره و پيراهن آن معصومه در ميان آن لباسهاى غارتى بوده شايسته نيست لباس و معجر و قلّاده
دختر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بدست نامحرم بيفتد فامر
يزيد برّد ذلك و زاد