امّ كلثوم دختر امير عرب از روى غضب رو كرد به آن مرد لخمى و فرمود اسكت
يا لكع الرّجال قطع اللّه لسانك و اعمى عينيك و ايبس يديك اى پستترين مردمان
ساكت شو خدا زبان ترا قطع و چشمت را
كور سازد تا به چشم بد
به اولاد محمّد ننگرى و به زبان خواهش كنيزى و بدست اشاره ننمائى .
راوى گفت : فو اللّه ما
استتّم كلامها حتّى اجاب اللّه دعائها بذات خدا هنوز كلام آن مظلومه تمام نشده بود
كه حقّ جلّ ذكره دعوتش را مستجاب فرموده .
در مقتل آمده :
فما
استتّم كلام الطّاهرة هنوز دعاى آن معصومه طاهره تمام نشده بود كه آن ملعون صرخه كشيد
و زبان خود را به دندان گاز زده
قطع شد و دستهايش بگردنش غل گرديد و چشمهايش كور شد عليا مخدّره گفت الحمد
للّه الّذى عجلّ عليك العقوبة فى الدّنيا قبل الأخرة اينست جزاى كسى كه متعرض دختران پيغمبر شود .
حكايت زهير عراقى
حسن بن محمّد بن على الطبرى در كتاب الكامل فى السقيفه مىنويسد :
در آن روز كه يزيد بارگاه خود را جهت ورود اسيران آل محمّد عليهم السّلام
آراست و اركان شهر را دعوت نمود با سر مطهّر آنچه خواست گفت و
آنچه خواست كرد در اين اثناء زهير عراقى كه مردى مسخرهچى بود از در بارگاه وارد شد
يك نگاهى به اسيران آل محمّد عليهم السّلام نمود، چشمش به
امّ كلثوم افتاد، رو كرد به يزيد و گفت : يا امير المؤمنين
هب لى هذه الجارية اين جارية به من ببخش و اشاره به امّ كلثوم نمود و خواست گوشه جامه آن مخدّره را بگيرد كه آن مخدّره مجلّله از روى غضب فرمود اقصر يدك
عنّا قطعها اللّه كوتاه كن دستت را از ما خدا ببرد دستت را از سطوت اين عتاب و خطاب
لرزه براعضاى زهير افتاد به حيرت اندر شد از حاضرين مجلس پرسيد كه
اين اسيران از طايفه عربند كه بعربى