است را به سرش ماليد آنگاه او را در دامن خود گذارد و
در حالى كه شديدا مىگريست فرمود :
اى ابا عبد اللّه چقدر كشتن
تو برمن گران و سخت است .
اسماء گفت : پدر و مادرم به فدايت، اين چه خبرى
است كه هم روز اوّل فرمودى و هم امروز آن را تكرار مىفرمائى؟ !
حضرت فرمودند :
اى
اسماء گروهى كافر و ستمكار از بنى اميّه فرزندم را خواهند
كشت، خدا ايشان را از شفاعت من محروم نمايد، او را مردى خواهد كشت كه در دين من رخنه
نموده و به خداوند عظيم كافر خواهد شد، سپس فرمود :
خداوندا، از تو سؤال مىكنم در حق اين دو فرزندم آنچه را كه جناب ابراهيم
عليه السّلام در حق ذريّه خود از تو درخواست نمود .
خداوندا، ايشان را دوست بدار و هركس ايشان را دوست دارد نيز دوست بدار
و لعنت كن هركه ايشان را دشمن دارد .
ابن شهرآشوب روايت كرده كه هنگام ولادت حضرتش عليا مخدّره حضرت فاطمه
عليها السّلام بيمار شده و شير در سينه مباركش خشك گرديد، رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مرضعهاى طلبيد ولى يافت نشد، پس خود آن جناب انگشت ابهام در دهان آن طفل نهاد و او انگشت رسول خدا صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم را مىمكيد .
و برخى گفتهاند حضرت
زبان مباركشان را در دهان طفل مىنهاد و او مىمكيد و خداوند متعال تا چهل شبانهروز رزق و غذاى امام حسين عليه السّلام را از زبان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به او مىرساند تا گوشت او از گوشت پيامبر روئيد .
و به روايت مرحوم كلينى در كافى : امام صادق عليه السّلام فرمودند :
حضرت امام حسين عليه السّلام نه از فاطمه عليها السّلام شير خورده و نه
از غير آن مخدّره بلكه حضرتش را خدمت پيامبر اكرم
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مىبردند و آن جناب انگشت ابهام