responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 890

و طرب مشغول شدند تا وقتيكه اسيران حجاز را با سوز و گداز و با ساز و آواز وارد كردند از يكطرف صداى چنگ و رباب از يكطرف ناله يتيمان از وطن آواره از طرف ديگر ناله رباب از يكطرف سكينه بسر مى‌زد و از يكطرف طبل بسينه مى‌كوبيد از يكطرف آواز طرب از يكطرف افغان زينب از يكطرف آواز تار از يكطرف ضجّه بيمار و الرّؤس مشاهير و المخدّرات مذاعير

يكطرف آمد صداى هاى هوى‌

يكطرف افغان و سوز هاى هوى‌

يكطرف ساز رباب و نى و ناى‌

يكطرف آواز شور واى واى‌

جوانى پاكزاد شيعه و شيعه‌زاده غريب به آن شهر افتاد از طايفه خزاعه در سلك تجّار به آن ديار آمده نام وى ضرير خزائى بود غوغاى بلد به گوش وى رسيد از منزل بيرون دويد و راى الخلايق يستبشرون و يتضاحكون و يمرّون فوجا فوجا مردم را ديد مسرور و خندان مبتهج و شادان فوج فوج در كوچه و بازار مى‌روند اهل طرب ساز مى‌زنند از هرطرف آواز مباركباد مى‌گويند از كسى پرسيد كه آراستن شهر را سبب چيست و اينهمه مسرّت و فرح از براى كيست؟

آن كس گفت : مگر در اين شهر غريبى؟

گفت : آرى امروز باين شهر وارد شده‌ام .

آن شخص گفت : جماعتى از مخالفان حجاز در عراق قيام كرده و بريزيد خروج كردند، بدست امراى شام و ابطال كوفه به قتل رسيدند سپس سرهاى ايشان را بريده و زنان و كودكان آنها را اسير كرده‌اند و به شام مى‌برند و امروز به اين شهر وارد مى‌شوند و اين شادى و سرور براى فتح يزيد است .

ضرير پرسيد : اينها مسلمان بوده‌اند يا مشرك؟

آن كس گفت : نه مسلمان بوده‌اند و نه مشرك بلكه اهل بغى بوده‌اند و برامام زمان خروج كردند، آن خارجى مى‌گفت من از امام زمان يزيد بهترم و يزيد مى‌گفت من از او اولى هستم او مى‌گفت : جدّ من پيغمبر بود، پدرم امام بود، مادرم‌

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 890
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست