responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 845

حسين عليه السّلام نور چشم رسولخدا است‌

فروزنده محفل مصطفى ( ص ) است‌

و اغوثاه و اين اولاد المهاجرين و الانصار

كجايند اولاد انصار دين‌

برآرند شمشير كين از يمين‌

هماره براين خيره جنگ آورند

جهانرا براو تار و تنگ آورند

به روايت ابى مخنف عبد اللّه عفيف گفت فض اللّه فاك و لعن اللّه اباك و عذّبك و اخزأك خدا دهانت را بشكند و تو را خوار نمايد و پدرت را نگونسار در آتش افكند، اى ولد الزّنا اما كفاك قتل الحسين عليه السّلام عن سبّه على المنابر بس نبود ترا كشتن پسر فاطمه عليها السّلام، اكنون منبر مى‌روى و ناسزا بروى مى‌گوئى .

مرحوم سيّد در لهوف مى‌فرمايد :

راوى گفت غضب ابن زياد شديدتر شد رگهاى گردنش پر از خون شده گفت اين كور بدبخت را نزد من بياوريد فراشان و غلامان از هرطرف ريختند تا عبد اللّه را بگيرند و بنزد عبيد اللّه ببرند اقوام و بنى اعمام از اشراف و غيره از اطراف ازدحام كردند و به حمايت برآمدند نگذاشتند عبد اللّه را فراشان بكشند و ببرند عبد اللّه عفيف را در آن هنگام طايفه وى ربودند و بمنزل وى رسانيدند ابن زياد با غضب زياد از منبر بزير آمد و روانه دار الاماره شد و گفت بايد حكما اين كور بدبخت را بگيرند نزد من بياورند .

در روضة الصفاء مى‌نويسد :

چون ابن زياد به قصر دار الاماره نشست اركان و اعيان آمدند ابن زياد از كمال جرأت و جسارت عبد اللّه عفيف بايشان شكايت نمود كه اين كور امروز صولت ما را در هم شكست و خفت داد گفتند بلى چنين است و حق با شما است از اين غصه و غم زيادتر از براى ما آنستكه سادات و اشراق قبيله ازد برما چيره شدند و عبد اللّه را از دست ما بردند اين خيلى برما گران آمده ابن زياد از تحريك ايشان‌

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 845
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست