خواهرانم ميان محنت و مصيبت مانده و بعد پدرم حيدر
كرّار را از حال دخترانش مطّلع كن و بگو :
اخى بلّغ الكرّار عنّى تحيّة
و قل زينب اضجت تساق بذلّة
برادر جان سلام و تهنيت من را به پدرم حيدر
كرّار برسان و بگو دخترت زينب را با خوارى و زارى و ذلّت به شهرها مىبرند .
بعد از اين بيانات آن مخدّره سر خود را به چوبه محمل
زد كه پيشانى مباركش شكافت و خون از آن ريخت
در شرح برخى از احوالات اهل بيت اطهار عليهم السّلام در ورود به كوفه
خراب
چون اولاد
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و ذرارى فاطمه زهراء سلام اللّه عليها را با چشم پرآب و
جگرهاى خون شده وارد كوفه خراب كردند از هجوم تماشائيان راه عبور مسدود شده بود، قريب
بيست سر بالاى نيزه بود و شصت و چهار زن
برشتران و بعضى برقاطر و برخى در محملهاى بىروپوش كه عرب او را اقتاب مىخواند سوار
بودند، در بغل هرخانمى دختر بچهاى سر و پاى برهنه
با چشمى اشكبار قرار داشت، كوفيان از مرد و زن، كوچك و
بزرگ به تماشاى ايشان ايستاده بودند، بعضى خندان و برخى گريان به
نظر مىآمدند .
از جديله اسدى نقل شده كه مىگفت :
سال شصت و يك هجرى در كوفه بودم كه لشگر ابن زياد از كربلا برگشته بودند
و اسيران آل احمد مختار را وارد بازار كوفه كردند زنان چندى را
ديدم كه گريبانها دريده سينه و صورتها خراشيده و متّصل لطمه برصورت
مىزدند و اشگ مىريختند، من از پيرمردى احوالپرسى
آن اسيران دلشكسته را كردم .
پيرمرد در
جواب گفت : آيا نمىبينى سر پسر پيغمبر صلّى
اللّه عليه و آله را كه بربالاى نيزه است ....