responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 587

غلام به فرموده امام عليه السّلام خدمت زين العابدين عليه السّلام آمد و دور بستر آن سرور گرديد و قدمهاى آن حضرت را بوسيد .

حضرت ديده گشود غلام ترك را ديد فرمود اى غلام براى چه گريانى؟

غلام عرضه داشت : من از حضرت پدرت اجازه حرب طلبيدم فرمود كه تو از آن نورديده منى اختيارت با او است حال روى به آستان شما آورده‌ام و اميدوارم كه مرا محروم نگردانى و دستور حرب را به من بدهى .

امام عليه السّلام فرمودند : من تو را در راه خدا آزاد كردم، ديگر خود مى‌دانى .

غلام نيكوخصال با امام سجاد عليه السّلام خداحافظى كرد از خيمه بيرون آمد به حوالى خيام حرم كه رسيد با صوت حزين فرياد كرد : خانمها مرا حلال كنيد، فرداى قيامت مرا فراموش نفرمائيد، خداحافظ .

غريو و غلغله از اهل حرم بلند شد، اطفال خردسال از خيمه‌ها بيرون آمدند و به دور غلام حلقه زدند غلام اطفال را آرام كرد و با چشم گريان روى به ميدان نهاد و اين رجز را خواند :

البحر من طعتى و ضربى يصطلى‌

و الجوّ من سهمى و نبلى يمتلى‌

اذا حسامى فى يمينى ينجلى‌

ينشق قلب الحاسد المنجلى‌

از اين رجز معلوم مى‌شود كه غلام هم تير و كمان و هم شمشير و سنان همراه داشته بارى آن دلير رزم‌آور برآن قوم كافر حمله برد و هرمبارزى كه مقابلش مى‌آمد در دستش كشته مى‌شد تا بسيارى از آن نااصلان را كشت و آخر تشنگى براو غالب شد بازگرديد و ديگرباره به در خيمه حضرت امام سجّاد عليه السّلام آمد، امام سجّاد عليه السّلام بروى آفرين گفت و مبارزاتش را پسنديد و بسيار تحسين نمود و به بشارت شربت كوثر وى را مبتهج فرمود غلام دست و پاى امام زين العابدين عليه السّلام را بوسه زد ديگرباره از مخدرات حلاليت طلبيد و از سوز مفارقت ايشان هاى‌هاى گريست سپس روى به ميدان نهاد و خود را زد به درياى لشگر و خاك‌

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 587
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست