و از عمر خواست كه شب همديگر را ملاقات كنند و گويند چون ملاقات
حاصل شد حضرت او را به نصرت خويش طلبيد ولى عمر عذر آورد .
بارى عمرو پس از
كسب اذن از امام عليه السّلام عازم ميدان شد و بفرموده ابن شهرآشوب اين رجز را خواند :
قد علمت كتيبة الانصار
انى ساحمى حومة الذّمار
ضرب غلام غير نكس شار
دون حسين مهجتى و دارى
سپس خود را به قوم بىشرم و حيا زد و كارزارى سخت نمود و جمع كثيرى را
به دوزخ فرستاد و بالاخره شربت شهادت را نوشيد، اين بزرگوار تا زمانى كه در قيد حيات
بود به نحو احسن از شاه تشنهكام حمايت و حفاظت نمود او كسى بود كه هرچه تير بجانب
امام عليه السّلام مىآمد دست خود را سپر قرار مىداد و آنرا از حضرت دفع مىكرد و
اگر كسى نيزه يا شمشيرى بقصد سرور كائنات مىزد آن محبّ و عاشق با سر و سينه آنرا از
جناب حضرتش رد مىنمود حاصل آنكه بنحوى جانفشانى نمود كه دوست و دشمن از وفادارى و
ثبات قدم آن بزرگوار حيران ماندند