اصلا قدم از قدم برنمىداشتند لشگر عمرو بن حجّاج هرچه ركاب به مركبان
زدند اسبها اصلا قدم پيش ننهادند
لذا لشگر كفر با كمال خفّت و سرافكندگى رو برگردانده و هزيمت كردند، آنها كه برگشتند
اصحاب امام عليه السّلام نيزهها به زمين نهاده كمانها به سر چنگ درآوردند
و آن كافران را تيرباران كردند و جمع بسيارى را كشتند و گروهى را
مجروح ساختند .
حمله دوّم
پس از
ناكام ماندن حمله اوّل شمر بن ذى الجوشن عمرو بن حجّاج را مورد سرزنش و شماتت قرار
داد بلكه دشنام بسيار باو گفت و
خود عازم شد كه برسپاه امام حمله ببرد، مرحوم مفيد در ارشاد مىفرمايد :
فحمل شمر بن ذى الجوشن فى الميسرة على اهل الميسرة، فثبتواله و طاعنوه .
حاصل آنكه :
شمر
بىدين به روى پيادگان صيحه
زد و سواران را به مدد پيادگان واداشت
و هردو را برحمله برانگيخت، از ميسره به ميسره لشگر امام حمله آورد دچار شير بيشه پردلى حبيب بن مظاهر اسدى شد كه رئيس و سردار ميسره امام عليه السّلام بود آن
دلير بسيار سعى و كوشش نمود تا با سپاه تحت فرمانش جلو لشگر را كه همچون مور و ملخ
حمله آورده بودند گرفتند و
با نيزههاى بلندى كه در دست داشتند مانع هرگونه تعرض و پيشروى دشمن
شدند، مردانگىها كرده و رشادتها از خود نشان دادند و با اينكه جمعيّتشان اندك بود
و سپاه دشمن انبوه و غير معدود نشان مىداد مع ذلك آنها را مهار كرده و حمله آنها را
متوقف نمودند .
مرحوم مفيد در ارشاد مىفرمايد :
و اخذت خيلهم تحمل و انّما هى اثنان و ثلاثون فارسا و لا تحمل على جانب
من اهل الكوفة الّا كشفته يعنى انصار اللّه كه سى و دو سوار بودند برهيچ طرفى از سپاه
كوفه حمله نمىآوردند مگر آنكه متفرّق مىساختند مانند مور و ملخ به روى هم مىانداختند