responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 483

از يال و كاكلش فروريخت، حرّ رياحى هى برمركب زد خود را به آن نيزه‌زن رسانيد با نيزه از زينش در ربود و برزمينش كوبيد مركب را بربدنش تاخت و اعضايش را خورد ساخت .

بى‌رحم ديگر از كوفيان زوبين از براى حرّ انداخت به آن شير شكارى آزارى نرسانيد و ليكن ميان دو ابروى مركب رسيد، خون مثل فواره فوران كرد، حرّ دلاور آشفته‌خاطر گرديد خود را بدان كوفى رسانيد نيزه برجگرگاه آن كافر زد .

حرّ دلاور از غصّه آنكه مبادا مركب از خستگى و جراحت در غلطد و او پياده بماند از لشگر بيرون آمد راكب و مركب هردو از كثرت خون سر تا بپا لعلگون بود، در اين اثناء يزيد بن سفيان تميمى كه در شجاعت و رشادت مهارت تمام داشت در آغاز كار كه حرّ دلاور با پسر از لشگر عمر سعد روى برتافتند و به لشگر امام تشنه‌جگر شتافتند اين يزيد بن سفيان گفته بود :

اى لشگر ديديد كه حرّ مثل غلامان گريزپا فرار نمود، به خدا اگر مى‌دانستم به لشگر پسر فاطمه مى‌رود هرآينه از عقبش مى‌تاختم كارش را به يك نيزه و با يك شمشير مى‌ساختم، افسوس مى‌خورد كه چرا از حال وى آگاه نشدم تا چون حرّ دلاور سر تا پاى لشگر عمر را برهم زد آشوب در لشگر انداخت تا مركب و راكب هردو خسته شدند حرّ از ميان سپاه بيرون آمد از آن دو زخم كارى كه برابرو و گوش اسب رسيده بود آن حيوان زبان‌بسته شيهه و خروش مى‌كشيد، خون مثل فواره از گوش و ابروى آن جوش مى‌زد حصين بن نمير رو به يزيد بن سفيان كرد گفت :

اى دلاور اين حرّ گردن‌كش است كه آرزوى كشتن او داشتى .

گفت : آرى، باش تا من به يك زخم جوشنش را كفنش سازم .

شعر

ز قلب سواران پس آن گاه فرد

برانگيخت اسب و برآورد گرد

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 483
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست