ديد آن جناب سر مبارك به روى شمشير گذارده گويا خواب
باشد صدا زد و حضرت را بيدار نمود عرضه داشت : يا اخى اما تسمع الاصوات قد اقتربت اى برادر آيا صداى هياهوى سپاه را
نمىشنوى كه نزديك خيمهگاه رسيده
فرفع الحسين عليه السّلام رأسه امام عليه السّلام از آه و ناله خواهر
بيدار شد و سر را برداشت خواهر را با آن حال حزين كه ديد آهى سرد از جگر كشيد فرمود :
خواهر الآن در عالم خواب جدّ و پدرم را
در خواب ديدم، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند :
نور ديده فردا پيش ما
خواهى بود .
عليا مخدّره زينب سلام اللّه عليها وقتى اين خبر را شنيد سيلى به صورت
خود زد و فرياد واويلا از جگر بركشيد
امام عليه السّلام فرمود :
خواهرم
ساكت باش و فرياد به واويلا بلند مكن
در همين ساعت كه عليا مخدّره زينب كبرى سلام اللّه عليها بىتابى مىكرد
و امام عليه السّلام خواهر را آرام مىفرمود لشگر دشمن سواره و پياده عربدهكنان و پايكوبان همراه
با صداهاى طبل و كوس و ناى و سنج و شيپور به خيمهها نزديك شدند و عنقريب بود كه به
خيمهها بريزند كه ناگاه خورشيد آسمان شجاعت و شير بيشه پردلى، فرزند
دلبند امير المؤمنين عليه السّلام حضرت قمر بنى هاشم سلام اللّه عليه مثل قرص قمر از
برج خيمه طالع شد و يك نعره حيدرى از جگر بركشيد و فرمود :
كجايند شيران بيشه شجاعت و پلنگان قلّه
جلادت بيرون آيند دم لشگر و خيل را بگيرند