خبر ده مرا كه چند عدد
مو در سر و ريش من است، پس آن
معدن علوم ربّانى در جوابش فرمود :
و الله سؤال كردى از من راجع به مسئلهاى كه خبر داده بود مرا خليل من
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اينكه تو اين مسئله را از من سؤال خواهى كرد و نيست
در سر و ريش تو موئى مگر آنكه براصل و بيخ آن شيطانى نشسته است و بدرستى كه در خانه
تو سگ بچهاى هست كه قاتل فرزندم حسين مىباشد و در آن زمان عمر بن سعد لعنهما الله
آنقدر كوچك بود كه در بين دو دست پدرش حركت
مىكرد و بعد از آن، آن سگ بچه بزرگتر شد و سگى از سگهاى روزگار گرديد .
و در حديث ديگر است كه عمر بن سعد لعنه الله عليهما به خدمت جناب امير
المؤمنين عليه السّلام مشرف شد پس آن گنجينه علوم الهى به آن معدن شقاوت و جناثت فرمود :
چگونه خواهد
بود حال تو اى عمر آن وقتى كه واقع شوى در مقامى كه متحيّر شوى در ميانه بهشت و دوزخ پس اختيار كنى از براى خود آتش را .
آن ملعون خسر الدنيا و الآخره عرض كرد كه معاذ اللّه اينكه چنين عملى واقع شود .
آن صادق مصدّق فرمود :
بلاشك
اين كار واقع خواهد شد .
و از ابن مسعود روايت شده است كه روزى با جمعى در خدمت جناب رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله در مسجد نشسته بوديم كه ناگاه جمعى از قريش برما وارد شدند و
از جمله ايشان عمر بن سعد لعنهما الله بود، پس به
مجرّد اينكه نظر آن حضرت به آن بد عاقبت افتاد رنگ مقدّسش تغيير كرد و احوال شريفش
دگرگون شد .
ابن مسعود مىگويد :
من
عرض كردم : چه شد شما را كه چنين متغيّر
شديد؟
آن حضرت فرمود :
ما
اهل بيتى هستيم كه اختيار فرموده است خداوند براى ما آخرت را بردنيا و انّى ذكرت ما
يلقى اهل بيتى من بعدى من قتل و ضرب و شتم و