responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 212

لعنت مى‌كردند و خار و خاشاك برسر و روى وى مى‌ريختند و برين منوال مقاتل او را مى‌برد تا به موضعى كه مقتل ايشان بود نگاه كرد زنى را ديد مجروح افتاده و جوانى چون سرو آزاد كشته شده و غلامى همه اعضاى او پاره پاره گشته و آن زن نوحه مى‌كرد برفرزندان و برپسر نوجوان نازنين خود مى‌گفت :

شعر

اى دريغ آن سرو باغ نازنين من كه شد

در جوانى همچو گل پيراهن عمرش قبا

مقاتل پرسيد كه چه كسى؟

گفت : زوجه اين بدبخت بودم و از اين كار او را منع مى‌نمودم و پسر و غلام من در اين كار با من متّفق بودند آخر الامر پسر و غلام را بكشت و مرا زخم زد و بحمد الله كه نفرين آن دو طفل بى‌گناه در وى رسيد پس روى به شوهر كرد كه اى لعين براى طمع دنيا پسران مسلم را بكشتى و دين را بدين قتل ناحق كه عمدا از تو صادر شد از دست دادى .

پس حارث مقاتل را گفت : دست از من بدار تا در خانه خويش پنهان شوم و ده هزار دينار نقد بتو دهم .

مقاتل گفت : اگر مال همه عالم از آن تو باشد و به من دهى دست از تو بازندارم و ناچار چون تو برايشان رحم نكردى من نيز برتو رحم نكنم و تو را هلاك سازم و از حق سبحانه ثواب عظيم طمع دارم، سپس مقاتل از مركب فرود آمد و چون چشمش برخون فرزندان مسلم افتاد فرياد برآورد و بسيار بگريست و خود را در خون ايشان غلطانيد و دست به دعاء برداشته از حق سبحانه آمرزش طلبيد و آن سرها نيز در آب انداخت .

راوى گويد كه بكرامتى كه اهل بيت رسول صلّى اللّه عليه و آله را مى‌باشد آن بدنها از آب برآمدند و هرسرى به تنه خود چسبيد دست در گردن يكديگر آورده به آب فرو

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 212
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست