responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 186

دريغا روز عمرم را شب آمد

به تلخى جان شيرين برلب آمد

پس آن غلام ناپاك ضربتى ديگر برگردن آن پيرمرد مظلوم زد و وى را به مسلم ملحق نمود و سرش را بريد و نزد ابن زياد برد و بدنش را با بدن مسلم ريسمان به پا بستند و در ميان كوچه‌ها و محلّه‌ها مى‌كشيدند صاحب روضة الصّفا و ابن شهرآشوب و برخى ديگر نوشته‌اند كه آن اراذل و اوباش جسد مبارك مسلم و هانى را وارونه يعنى از پا به قناره آويختند .

مرحوم طريحى در منتخب مى‌نويسد : شاعر چه نيكو در وصف ايشان گفته است :

و ان كنت لا تدرين ما الموت فانظرى‌

الى هانى فى السّوق و ابن عقيل‌

اگر نميدانى مرگ چيست، نظر كن به كشته شدن هانى و شهادت مسلم بن عقيل و اين‌كه چگونه به بازارها آنها را كشيدند .

بهرصورت جلّادان لباس هانى را غارت كرده و شمشير و زره جناب مسلم را هم محمّد بن اشعث ناپاك برد با آنكه مسلم وصيّت كرده بود عمر سعد زره‌اش را بفروشد و قرضش را اداء كند ولى درعين‌حال ابن اشعث گفت لباس و اساس حق قاتل است و اين اشعار را خواند :

اتركت مسلم لا نقاتل دونه‌

حذر المنية ان تكون صريعا

و قتلت وافد آل محمد

و سلبت اسيافا لهم و دروعا

لو كنت من اسد عرفت مكانه‌

و رجوت احمد فى المعاد شفيعا

يعنى : اگر من با مسلم نبرد نمى‌كردم چه كسى قدرت داشت او را دستگير كند، من كشتم رسول آل محمد صلّى اللّه عليه و آله را و زره او را كندم و شمشيرش را برداشتم، به پسر سعد چه كه زره او را بردارد .

به نوشته ابى مخنف قبيله هانى وقتى اين ذلّت را مشاهده كردند همديگر را ملامت كرده اجتماع نمودند برمركب‌ها سوار شده رو به بازار آوردند با فراشان و

نام کتاب : از مدينه تا مدينه( مقتل) نویسنده : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد    جلد : 1  صفحه : 186
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست