responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 322

تو را مى‌كشم»، سپس به چپ و راست خود سلام گفت.

على پريد و يقه خالد را گرفت و شمشير را از دستش پراند و او را بر زمين زد و بر سينه‌اش نشست و شمشيرش را برداشت تا او را بكشد. مردم بر سر او جمع شدند تا اگر بتوانند خالد را از دست وى برهانند. عباس گفت: او را به صاحب اين قبر سوگند دهيد كه دست بردارد. او را به صاحب قبر سوگند دادند، رهايش كرد و برخاست و به خانه‌اش رفت.

زبير [1] و عباس و ابو ذر و مقداد و بنو هاشم آمدند و شمشير كشيدند و خطاب به مردم گفتند: «به خدا سوگند! به خانه نرسيد تا كه خالد حرف زند و به توطئه اعتراف كند» [2]، مردم پريشان و آشفته شدند.

زنان بنو هاشم بيرون آمدند و فرياد زدند و گفتند: «اى دشمنان خدا! چه زود دشمنى با رسول خدا و اهل بيتش را آشكار كرديد! شما مى‌خواستيد اين كار را با رسول خدا بكنيد ولى نتوانستيد، ديروز دخترش را كشتيد و امروز مى‌خواهيد برادرش و پسر عم و وصى و پدر فرزندانش را بكشيد، به خداى كعبه سوگند! دروغ گفتيد و نمى‌توانيد او را بكشيد». وضع به گونه‌اى بحرانى شد كه مردم ترسيدند فتنه بزرگى برپا شود.

نام کتاب : تاريخ سياسى صدر اسلام نویسنده : سليم بن قيس الهلالي    جلد : 1  صفحه : 322
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست