responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الغارات نویسنده : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    جلد : 1  صفحه : 80

و امارت محمد بن ابو بكر عزل قيس بن سعد از مصر

چنين گويد كه: على بن أبي طالب (ع) محمد بن ابى بكر را به مصر فرستاد و قيس بن سعد را عزل كرد. على براى مردم مصر نامه‌اى نوشت و آن را به محمد بن ابى بكر داد. چون محمد به مصر در آمد، بر قيس وارد شد. قيس از او پرسيد كه: چه سبب را كه خاطر امير المؤمنين از من رنجيده است؟ چه چيز نظر او را به من ديگرگون كرده؟ بايد ميان من و او كسى فتنه انگيخته باشد. محمد گفت: نه. در اينجا قدرت، قدرت توست- ميانشان خويشاوندى بود، يعنى قريبه دخت ابو قحافه و خواهر ابو بكر صديق زوجه قيس بود. قيس شوى عمه محمد بن ابى بكر بود- قيس گفت: نه به خدا سوگند، با تو حتى يك ساعت هم در اينجا نخواهم ماند و از اينكه على (ع) عزلش كرده بود سخت به خشم آمد و از مصر رهسپار مدينه شد و به كوفه نزد على نرفت.

قيس بن سعد در عين شجاعت مردى بخشنده بود. على بن محمد بن ابى سيف از هشام ابن عروه و او از پدرش براى من نقل كرد كه قيس چون از مصر بيرون آمد بر سر راه خود در بلقين بر خانواده‌اى گذشت و در ميان آنان فرود آمد. صاحبخانه شترى كشت. و نزد او و همراهانش آورد و گفت: از آن شما. فردا نيز شترى كشت قضا را باران مى‌باريد و قيس و ياران مجبور بودند كه در آنجا بمانند. روز سوم نيز شترى كشت و نزد آنان فرستاد و گفت: از آن شما.

سپس ابرها پراكنده شدند قيس آهنگ سفر كرد. بيست جامه از جامه‌هاى مصرى و چهار هزار درهم به زن او داد. و گفت چون شوى تو آمد اين جامه‌ها و درهم به او ده. و خود بيرون آمد.

ساعتى بعد مرد صاحبخانه سوار بر اسب خود را به او رسانيد با نيزه آخته در دست و جامه‌ها و درهم‌ها در پيش. گفت: اى مردان جامه‌ها و درهمهاى خود را بگيريد. قيس گفت: اى مرد بازگرد. كه ما چيزى را كه بخشيده‌ايم پس نمى‌گيريم.

مرد گفت: شما را به خدا سوگند، آنها را بستانيد. قيس در شگفت شد و گفت: مگر نه آنكه ما را اكرام كردى و به خوبى ميزبانى نمودى، اين پاداش خدمت توست. و آنچه ما داده‌ايم چيزى در خور آن اكرام نيست. مرد گفت: ما از مهمان و مسافر بهاى ميزبانى خويش نمى‌گيريم و به خدا سوگند كه من هرگز چنين نخواهم كرد.

قيس گفت: حال كه نمى‌خواهد قبولش كند، از او بازپسش گيريد. به خدا سوگند كه كسى از عرب بر من فضيلت نيافت مگر اين مرد.

و نيز گويد كه ابو منذر گفت كه قيس در راه به مردى از قبيله بلىّ رسيد كه او را اسود مى‌گفتند. قيس بر او فرود آمد و آن مرد اكرامش كرد. چون آهنگ سفر كرد. چند جامه و چند درهم نزد زنش نهاد. وقتى كه مرد بازگرديد، زن آن جامه‌ها و درهمها به او داد. آن مرد خود را به قيس رسانيد و گفت: من مهمانى فروش نيستم. به خدا سوگند اگر آنچه داده‌ايد بازپس نگيريد. شما را با اين نيزه‌ام مى‌كشم. قيس گفت: واى بر شما آنها را از او بگيريد.

نام کتاب : الغارات نویسنده : تلخیص و ترجمه عبدالمحمد آیتی    جلد : 1  صفحه : 80
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست