بر آنكه به خلاف ما برخاسته است و مىخواهد به زودى از كسانى كه به
امام ما گرايش يافتهاند انتقام بگيرد و اكنون براى پيكار با ما در تكاپوست. ما از
اين سرزمين هر ستمپيشه عصيانگر را راندهايم و آنان را كه اهل عدل و داد بودند
يارى كردهايم. گفته بودى كه اگر به ياريت برخيزيم ما را در حكومت خود، در قلمرو
خود جاه و مقام خواهى داد، به خدا سوگند اگر به خشم آمدهايم نه براى خواسته اين
جهانى است كه هرگز آهنگ آن نكردهايم، زيرا اگر آنچه آهنگ آن داريم و به طلبش
برخاستهايم و در آرزويش هستيم خدا براى ما ميسر گرداند. پس دنيا و آخرت از آن
خدا، پروردگار جهانيان است و همه آنها را به كسانى از بندگان خود مىدهد كه در
باره آنها گفته است: خدا ثواب دنيا و حسن ثواب آخرت را به آنان داده و او
نيكوكاران را دوست دارد [197]»
هر چه زودتر سواران و پيادگان خويش بفرست كه دشمن ما با ما آماده پيكار است و ما
را شمار اندك. آنان از ما ترسانند و ما با آنان دشمن. اگر ما را از سوى تو مددى
رسد خداوند درهاى پيروزى به رويت خواهد گشود. و لا قوّة الّا به، حسبنا اللّه و
نعم الوكيل.
معاويه در فلسطين بود كه اين نامه به دست او رسيد. آن گروه را- كه
نام برديم- از قريش و غير قريش فراخواند و نامه بر ايشان بر خواند و گفتشان: اكنون
چه نظر داريد؟ گفتند: اكنون لشكر بفرست كه ان شاء اللّه تعالى مصر را فتح خواهى
كرد.
معاويه به عمرو بن عاص گفت: اى ابو عبد اللّه، اكنون بسيج سپاه كن و
به مصر رو. و عمرو بن عاص را با شش هزار سپاهى بفرستاد. معاويه با او از شهر بيرون
آمد تا وداع كند. به هنگام وداع او را گفت: اى عمرو تو را به ترس از خدا سفارش
مىكنم و به مدارا كه مدارا، كارى خجسته است. و به شكيبايى و درنگ كه شتابكارى
كار شيطان است. و سفارش كه هر كس را كه به سوى تو آيد نيك استقبال كن و هر كس را
كه به تو پشت كند عفو كن و مهلتش ده، اگر توبه كرد و بازگرديد او را بپذيرد و اگر
سر برتافت (آن وقت آن كن كه سزا باشد) زيرا كه اگر پس از شناخت دست به اقدام زنى،
حجت را رساتر است و عاقبت آن بهتر است. مردم را به صلح و اتحاد بخوان. پس اگر ظفر
يافتى بايد كه يارانت برگزيدهترين مردم در نزد تو باشند و با همه مردم نيكى كن.
فرستادن معاويه عمرو بن عاص را به مصر
چون معاويه شنيد كه مردم از گرد على (ع) پراكنده شدهاند و او را فرو
گذاشتهاند عمرو بن عاص را با لشكرى از مردم شام به مصر فرستاد. عمرو برفت تا
نزديك مصر. محمد بن ابى بكر از سوى على (ع) والى مصر بود. چون عمرو در آنجا فرود
آمد عثمانيان بر او گرد آمدند. عمرو در همان جا كه بود، درنگ كرد و نامه به محمد
بن ابى بكر نوشت:
اما بعد، اى پسر ابو بكر نگذار خونت را بريزم. كه دوست ندارم حتى سر
ناخنى به تو آسيب برسانم. مردم اين بلاد همه به خلاف تو متفق شدهاند و فرمان تو
را واگذاشتهاند و از متابعت تو