نام کتاب : فرهنگ تشريحى اصطلاحات اصول نویسنده : ولایی، عیسی جلد : 1 صفحه : 68
«استصحاب وجودى» گويند. مثلا شخصى دو سال پيش از منزل خارج شده و تاكنون هيچ
اثرى از او در دست نيست. بنابراين اگر زنده باشد، اموال او تقسيم نمىگردد، و
همسرش نيز حق شوهر كردن ندارد و اگر مرده باشد، اموالش بين ورثه تقسيم مىشود و
همسرش آزاد خواهد بود تا شوهر جديد انتخاب كند. در مثال مزبور چون شخص مورد نظر تا
دو سال پيش زنده بوده و اكنون حيات او مورد ترديد واقع شده، در اين حالت استصحاب
وجود او كرده، و مىگوييم هنوز زنده است. مثال ديگر:
هرگاه وضو داشتهام پس از مدتى شك مىكنم آيا هنوز وضو دارم يا خير؟
استصحاب وضوى سابق را استصحاب وجودى گويند.
41. استصلاح
استصلاح در لغت بهمعناى مصلحتانديشى است. و در اصطلاح عبارت است از
اينكه احكام فقهى را مبتنى بر مصالح مرسله بدانيم. به مبحث «مصالح مرسله» رجوع شود.
42. استقراء
در علم منطق وقتى سخن از حجت به ميان مىآيد، گفته مىشود حجت يا
استدلال بر سه قسم است:
الف. قياس؛ ب. تمثيل؛ ج. استقراء.
الف. قياس در منطق عبارت است از سير ذهن از كلى به جزئى. مثال:
رزمندگان اسلام خدا را يارى مىكنند. (جزئى) هركس خدا را يارى كند خدا نيز او را
يارى مىكند (كلى) پس خدا رزمندگان اسلام را يارى مىكند. (نتيجه)
ب. تمثيل عبارت است از سير ذهن از جزئى به جزئى. مثال متكلمين براى
تمثيل چنين است:
آسمان حادث است براى آنكه در جسميت يا در شكل مانند خانه است. [1] بطلان چنين استدلالى
بديهى است، زيرا جزئيات متباين هم هستند. قياسى كه در اصطلاح فقها به كار مىرود،
همين تمثيل منطقى است.
ج. استقراء عبارت است از سير ذهن از جزئى به كلى.
استقراء بر دو قسم است: 1. استقراى تام
2. استقراى ناقص
1. استقراى تام:
در موردى است كه قاعده كلى در اثر تحقيقات كافى در تمام قضاياى جزئى به دست آيد.
يعنى تمام قضاياى جزئى كه علت حكم را در بر دارد مورد نظر قرار گيرد، و قاعده كلى
از آنها استنتاج گردد. عمل مزبور موجب قطع و يقين به صحت قاعده كلى خواهد بود، اما
در مسائل