نام کتاب : فرهنگ تشريحى اصطلاحات اصول نویسنده : ولایی، عیسی جلد : 1 صفحه : 190
ترديد باشد آيا مىتوان قانون بيگانه را به كار برد؟ مسلما نه زيرا
تشخيص قانون راجع به احوال شخصيه شخص مذكور در مثال بالا موقوف است بر تشخيص
تابعيت او درعينحال تشخيص تابعيت او موقوف است بر تشخيص نسب او. (و نسب جزء احوال
شخصيه است.) پس تشخيص مقرّرات احوال شخصيه او متوقّف است بر تشخيص مقرّرات احوال
شخصيه او و اين «دور» است.
براى احتراز از اين «دور» قانون احوال
شخصيّه مقرّ دادگاه را اعمال مىكنند. [1]
«رأى» در موردى است
كه خردمندان اختلاف كرده و اوضاع و احوال قضيه در هم باشد، آنگاه انسان به انديشه
خود راه درست را پيدا كند. اين كلمه در سراسر قرن اوّل هجرى و پس از آن به كار
رفته زودتر از آنكه لغت «قياس» را به كار
گيرند. عدّهاى آن دو را به يك معنى دانستهاند، مثل سيّد مرتضى. [3] در حالى كه برخى ديگر
بين «قياس» و «رأى» فرق قايلاند.
احمد حنبل مىگويد: رأى شافعى و مالك و ابو حنيفه همگى در نزد من ارزش «رأى» را دارد و حجّت نيست. آنچه كه قابل استناد است قرآن و حديث است. عمر
مىگويد: از اصحاب رأى بپرهيزيد آنان دشمنان سنّت رسول هستند كه از به خاطر سپردن
احاديث عاجزند و بدون اعتنا به نصّ حديث «رأى» مىدهند پس
گمراه هستند و گمراهكننده. [4]
ابى بكر مىگويد: اگر براساس رأى خود از كتاب خدا (قرآن) مطلبى بگويم
كدام آسمان بر من سايه خواهد افكند و كدام زمين مرا دربر مىگيرد. [5] از على (ع) نقل شده:
اگر قرار بود اساس دين به «رأى» باشد پس مسح
زير پا سزاوارتر از روى پا بود. [6] با وجود اينكه از زمان خلافت ابى بكر عنوان «رأى» ديده مىشود، مع ذلك بعضى اسناد تاريخى نام سه نفر ذيل را بهعنوان
پيشوايان «مكتب رأى» ثبت كرده است [7]:
1. ابو حنيفه (در كوفه)، ابو يوسف شاگرد ارشد ابو حنيفه از او نقل
مىكند: دانش ما «رأى» است و اين بهترين چيزى است كه به آن دست
يافتهايم، هركه بهتر از آن آورد از او پذيرا مىشويم. 2. بتى (در بصره)؛ 3. ربيعة
(در مدينه)، اين شخص بهعلّت اشتهار به «رأى» به نام «ربيعة الرأى» مشهور گرديد.
[4] . ايّاكم و اصحاب الرأى فانّهم اعداء السّنن اعيتهم الاحاديث
ان يحفظوها فقالوا بالرأى فضلّوا و اضلّوا، مبادى الوصول الى علم الاصول، ص 216؛
الذريعة الى اصول الشريعة، ج 2، ص 735.
[5] . اىّ سماء يظلّنى و اىّ ارض تقلنى اذا قلت فى كتاب اللّه
برأيي. مبادى الوصول الى علم الاصول، ص 215؛ الذريعة الى اصول الشريعة، ج 2، ص
735.
[6] . «لو كان الدّين بالرأى باطن الخفّ اولى بالمسح من ظاهره.» مآخذ پيشين، ص 215 و ص 734.