و در لغات تركى بمعنى نادرات آمده و نوشته شده كه «تنسوقات جمع تنسوق است كه لفظ تركى است بمعنى نادر».
و صاحب غياث اللغات بنقل از سراج اللغة گويد: «تنسوقات جمع تنسوقست و تنسوق معرب تنسخ كه بفتح و سين
مهمله مضموم و خاء معجمه باشد مفرس تنسكهه كه لفظ هنديست بفتح تا و سين مهمله
مضموم و كاف عربى مخلوط التلفظ، و آن قسمى از جامه نفيس است كه از ملك بنگاله
آورند، چون جامه مذكور از تحفهاى نفيس هندوستان است بمجاز هرچيز نفيس را
گفتهاند».
اين بود گفته فرهنگنويسان در معنى و اصل كلمه تنسخ و تنسوق. و حقيقت
آنست كه اين لغت تركى مغولى است كه پس از استيلاء تركان و مغولان بر ايران در زبان
فارسى وارد شده است و در كتب تاريخ دوره مغول و پس از آن مانند تاريخ جهانگشاى
جوينى و جامع التواريخ رشيدى و تاريخ غازانى و وصاف الحضرة و زبدة التواريخ
حافظابرو و ديگر كتب بصورتهاى گوناگون مانند تنسخ و تنسوق و تنسق و تانكسوق و
تنكسوق بكثرت استعمال شده است، و خواجه طوسى هم در دو جاى از اين كتاب آنرا بكار
برده است، و در تمام مواردى كه استعمال شده از آن معنى تحفه و ارمغان و اشياء نفيس
از قبيل جواهر و سنگهاى بيشبها و ابزار زرينه و سيمينه و ترياقها و عطرها و هرچيز
نادر و كمياب خواسته شده است كه اينك براى مزيد بيان و زيادت فائده چند شاهد از
كتابهاى مختلف تاريخ در اينجا مىآوريم تا معنى آن بخوبى روشن گردد:
«وادكر تيمور را گفت كه تو و پدرت چنين تنكسوقها يعنى
طرايفها و غرايبها چرا نساختهايد» (جهانگشاى جوينى ج 2 ص 233).
«و از جمله تنسوقها ببرى غران چون اژدهاى دمان
بكيخاتو خان فرستاد» «و امير محمد ايداجى كه بامارت اصفهان موسوم بود
آنجا به بندگى رسيد و تنكسوقهائى لائق تيكشميشى كرد» «با ديگر تنكسوقهاى خطائى كه لايق مقام فرمود»- «از ولايات دور به تنكسوق آرند بر قاعده و ريز مفصل
بنويسند»