نام کتاب : اسماعيليان و مغول و خواجه نصير الدين طوسي نویسنده : حسن امین جلد : 1 صفحه : 281
به پايين مىراند.
در همان حال كه در جادهاى خلوت و خالى از هر انسانى به طرف پايين
حركت مىكرديم، ناگهان موتور سيكلتى ديدم كه با صداى آشنايش به طرف بالا حركت
مىكرد. موتور سيكلت به آرامى راه مىرفت و راه ناهموار كوهستانى اجازه نمىداد كه
تندتر برود. پستىها مانع رفتن مىشد. به آهستگى فرود مىآمديم موتور سيكلت به آهستگى
بالا مىرفت. هر دو در اين جاده خاكى كه حركت در آن غبار به اطراف پخش مىكرد،
حركت مىكرديم. اين جاده خاكى با آن خانههاى خشتى در آن روستاهاى كوچك كه از آن
عبور كرده بوديم يا عبور مىكرديم.
همه با هم اين سرزمين را تجربه مىكرديم: تمدنى با گامهاى آرام كه
حملهها آن را درهم نورديده، پستى و بلندى مانع آن مىشود.
در آن دره، روستاى «بهرام آباد» ظاهر شد. از همانجا كه پايين مىآمديم، كاميونى از پهلوى ما
گذشت كه به طرف بالا حركت مىكرد. پس از آن اتومبيل ديگرى به طرف بالا مىرفت و
پشت سر آن اتومبيل استيشن ديگرى كه بار هيزم داشت بالا مىرفت. معلوم مىشود كه ما
در آستانه تحول زندگى هستيم و حركت، جابهجايى طبيعى خود را آغاز كرد كه گرچه كامل
نبود، اما بههرحال حركتى بود كه قبلا مثل آن وجود نداشت.
روستاهاى درون دره بهطور پراكنده با سبزىهاى فراوانش ظاهر شدند
سبزىهاى درختان و كشتزارها. به دره نزديك شديم و در مقابل ما روستاى بهرام آباد
پديدار شد. سپس در قلب دره و به طرف بهرام آباد كه به نظر مىرسيد روستايى ابتدايى
با خانههاى خشتى است، حركت كرديم.
اينك در ميان مزارع گندم كه در اين دره سرسبز و حاصلخيز گسترده است
نام کتاب : اسماعيليان و مغول و خواجه نصير الدين طوسي نویسنده : حسن امین جلد : 1 صفحه : 281