نام کتاب : اسماعيليان و مغول و خواجه نصير الدين طوسي نویسنده : حسن امین جلد : 1 صفحه : 268
كينه او و قومش به اين پاره سنگهاى بىجان سرايت كرده و گناهان را
فراموش نمىكنند و اينك وقت انتقامگيرى فرا رسيده است؟!
آنجا جاى شك و ترديد نبود، زيرا آماده شدن ماديانى كه همراهان، از
آن روستا تدارك ديده بودند، ترس از صعود پياده به قلعه را از بين برد. سوار شدم و
به بالا رفتم. به خاطر دستاندازهايى كه در جاده وجود داشت، به سختى مىتوانستم
خودم را نگه دارم. به هر نحوى كه بود، تحمل كردم تا اينكه ماديان، ما را به جايى
برد كه ديگر حيوان هم قادر به ادامه حركت نبود. بنابراين بايستى پياده مىشدم.
درحالىكه قلعه را مىنگريستم از ماديان پياده شدم. ديدم كه هنوز
فاصله زيادى بين من و قلعه وجود دارد. بعيد بود كه پاهايم اجازه طى كردن اين فاصله
را بدهد. تصميم گرفتم به همان مقدار اطلاعات لازمى كه كسب كردهام اكتفا كرده، از
رفتن بيشتر صرفنظر كنم. اما تشويق همراهان و فكر ناكامى از دستيابى به قلعهاى كه
اينك در چند قدمى آن قرار داشتيم، مرا به ماجراجويى واداشت. لذا به آهستگى به راه
افتادم. راه را چنين طى مىكردم كه چند قدمى راه مىرفتم و مقدار زيادى مىنشستم و
استراحت مىكردم. بالاخره به اين قلعه ناشناخته رسيديم.
پس از آنكه هلاكو دستور تخريب قلعه را صادر كرده بود، از قلعه به جز
بقايايى از ديوارها و تلى از خاك و سنگ و يا سنگهايى پراكنده و اتاقهايى نيمه
ويران بقاياى حوضچههاى آب و غرفههايى كه در دل سنگها تعبيه شدهاند كه از
ظاهرشان پيداست حوضچههاى آب بودهاند، چيزى باقى نمانده بود.
در سمت شرق قلعه و همچنين در سمت غرب آن، دره صخرهاى عميقى وجود
دارد. در سمت شمال و جنوب آن نيز درههايى وجود دارد اما اين درهها
نام کتاب : اسماعيليان و مغول و خواجه نصير الدين طوسي نویسنده : حسن امین جلد : 1 صفحه : 268