از حكيمى پرسيدند كه چرا استماع تو از نطق زياده است گفت زيرا كه
مراد و گوش دادهاند و يكزبان يعنى دوچندانكه ميگوئى ميشنوى.
آداب حركت و سكون
بايد كه در رفتن سبكى ننمايد و بتعجيل نرود كه آن علامت طيش (سبكبار
و بىعقل شدن) بود، و در تأنى و ابطاء نيز مبالغه نكند كه آن امارت كسل بود، و
مانند متكبران نخرامد، و همچون زنان و مخنثان كتف نجنباند، و از دست فروگذاشتن و
جنبانيدن هم احتراز كند.
و اعتدال در همه احوال نگاه دارد، و چون ميرود بسيار بازپس ننگرد كه
آن فعل اهوجان (شتابكار و احمق) بود، و پيوسته سر در پيش ندارد كه آن دليل حزن و
فكر غالب بود
و در ركوب همچنين اعتدال نگاه دارد، چون بنشيند پاى فرو نكند و يكپاى
برديگر ننهد، و بزانو ننشيند مگر در خدمت ملوك يا استاد يا پدر يا كسى كه بمثابه
اين جماعت بود، و سر بزانو و بر دست ننهد كه آن علامت حزن يا كسل بود و گردن كج
نكند و با ريش و ديگر اعضاء بازى ننمايد و انگشت در دهن و بينى نكند و از انگشت و
گردن و ديگر اعضاء بانك بيرون نيارد.
و از تثاوب (خميازه) و تمطى (واكشيدن و دراز شدن) احتراز كند و آب
بينى بحضور مردمان نيفكند.
و همچنين آب دهن و اگر ضرورت افتد چنان كند كه حاضران آواز آن نشنوند
و بدست تهى و سر آستين و دامن پاك نكند و از خدو افكندن بسيار تجنب كند و چون در
محفلى رود مرتبه خود نگهدارد نه بالاتر از حد خود نشيند و نه فروتر.