چهارم آنكه هتك ستر مستحقان نكند بافشاء و اظهار آن و در صنف دوم كه
از افعال اهل فضيلت باشد پنج شرط نگاه بايد داشت.
اول تعجيل كه با تعجيل مهناتر بود دوم كتمان كه با كتمان بانجاح
نزديكتر بود و بكرم مناسبتر.
سوم تصفير و تحقير اگرچه بوزن و قيمت بسيار باشد.
چهارم مواصلت كه انقطاع منسى بود پنجم وضع معروف در موضع خويش و الا
مانند زراعت در زمين شوره ضايع افتد، و در صنف سوم يك شرط رعايت بايد كرد و آن
اقتصاد بود در آنچه سبب طلب ملايم باشد بايد كه باسراف نزديكتر بود از آنكه بتقتير
بدان قدر كه موجب محافظت باشد و آن از قبيل دفع مضرت افتد نه از قبيل اسراف محض چه
اگر بشرايط توسط من كل الوجوه قيام نمايد، از طعن طاعن و وقيعت (بدگوئى كردن)
بدگوى نجات نيابد و علت آن بود كه انصاف و عدالت در اكثر طبايع مفقود است و طبع و
حسد و بغض مركوز.
پس بناى انفاق بر حسب آراى عوام نهادن بسلامت عرض نزديكتر است از
آنكه بناى آن بر قاعده سيرت خواص و ميل عوام بتبذير بود چنانكه ميل خواص بتقتير،
اينست قوانين كلى كه در باب تمول بدان حاجت افتد و اما جزويات آن بر عاقل پوشيده
نماند انشاء اللّه تعالى.
فصل سوم در معرفت سياست و تدبير اهل
بايد كه باعث بر تأهل دو چيز بود: حفظ مال و طلب نسل نه داعيه شهوت
يا غرضى ديگر از اغراض. وزن صالح شريك مرد بود در مال و قسيم