اما آنچه مبدأ آن طبع بود آنست كه تفاصيل آن مقتضاى عقول اهل بصارت و
تجارب ارباب كياست بود و باختلاف ادوار و تقلب سير و آثار مختلف و متبدل نشود و آن
اقسام حكمت عملى است كه ياد كرده آمد.
و آنچه مبدأ آن وضع بود اگر سبب وضع اتفاق رأى جماعتى بود بر آن آنرا
آداب و رسوم خوانند و اگر سبب آن اقتضاى رأى بزرگى بود مؤيد بتأييد الهى مانند
پيغامبر يا امامى آنرا نواميس الهى خوانند و اين نيز سه صنف باشد:
اول آنچه راجع بود با هر نفسى بانفراد مانند عبادات و احكام.
دوم آنچه راجع بود باهل منازل بمشاركت مانند مناكحات و ديگر معاملات.
سوم آنچه راجع بود باهل شهرها و اقليمها مانند حدود و سياسات و اين
نوع علم را فقه خوانند و چون مبدأ اين جنس اعمال وضع است بتقلب احوال و تغلب رجال
و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول در تبدل افتد و اين باب از روى
تفصيل خارج افتد از اقسام حكمت چه نظر حكيم مقصور است بر تتبع قضاياى عقول و تفحص
از كليات امور كه زوال و انتقال بدان متطرق نشود و باندراس ملل و انصرام دول مندرس
و متبدل نگردد و از روى اجمال داخل مسائل حكمت عملى باشد چنانكه بعد از اين شرح آن
بجايگاه خود بيايد انشاء اللّه تعالى.
ابتدا در خوض مطلوب و فصول كتاب
بحكم اين مقدمه كه در اقسام علوم حكمت تقديم يافت معلوم شد كه حكمت
عملى منشعب بسه شعبه است: