واضع،
هنگام وضع، هر
يك از ماده و
هيئت را جداگانه
تصور و وضع مى
نمايد; براى مثال،
«ضارب» كه ماده
آن «ض، ر، ب»
است، بر زدن،
و هيئت آن
(فاعل) بر نسبت
حَدَث (ضرب) به
فاعل دلالت مى
كند.
در اين كه
آيا مشتق براى
خصوص متلبس
بالمبدأ وضع
شده يا براى
اعم از آن و ما
انقضى عنه
المبدأ،
اختلاف وجود
دارد; مشهور
معتقدند مشتق
براى خصوص
متلبس بالمبدأ
وضع شده است.
دركتاب
«محاضرات فى
اصول الفقه»
آمده است:
«و
حيث ان
المختار
عندنا القول
ببساطة
المفاهيم،
فيتعين ان
الحق هو وضع
المشتق لخصوص
المتلبس
بالمبدأ
فعلا»[1]
[1]خويى،
ابوالقاسم،
محاضرات فى
اصول الفقه، ج
1، ص 247
همان، ج 1، ص
(216-215) و 247.
نائينى،
محمد حسين،
فوائد
الاصول، ج 2،1،
ص 122.
مشكينى،
على،
اصطلاحات
الاصول، ص 289.
مكارم
شيرازى،
ناصر، انوار
الاصول، ج 1، ص
(175-174).
محمدى،
على، شرح اصول
فقه، ج 1، ص 118.
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص 57.
آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص 56و64.
وضع
مصدر
معنا و
موضوعٌ له
هيئت مصدر
مصدر از
ديدگاه مشهور
نحويون، اصل
در كلام (مبدأ
مشتق) است; هر
چند برخى فعل
يا اسم مصدر
را اصل مى
دانند و برخى
ديگر معتقدند
مصدر در صورتى
مبدأ مشتقات
است كه هيئت
مصدرى آن الغا
شود. درباره
وضع هيئات
مصدر، ميان اصولى
ها، به شرح
زير، اختلاف
وجود دارد:1
1. برخى
معتقدند هيئت
مصدر براى
حكايت از نسبت
ناقص بين حدث
و ذات مبهم
وضع شده است،
و مراد از ذات
مبهم، همان
فاعل يا مفعول
نامعين است;
2. برخى
ديگر از جمله
مرحوم «محقق
نائينى»
معتقدند هيئت
مصدر براى
دلالت بر ذات
منتسب، يعنى
براى حدث در
حال صدور آن
از فاعل، وضع
شده است;
بنابراين،
هيئت مصدر بر
انتساب به ذات
دلالت نمى
كند، بلكه
انتساب به
ذات، از اضافه
مصدر به فاعل
يا مفعول
استفاده مى
شود، مانند:
«ضرب زيد
بكراً» كه در
اين جا ضرب،
به فاعل (زيد) انتساب
دارد، و يا
مانند: «ضرب
بكر» كه در اين
جا ضرب، به
مفعول (بكر)
انتساب دارد[2]
تفاوت اين
دو ديدگاه در
اين است كه در
اولى، انتساب
به ذات، قيد
هيئتِ مصدر
است، اما در
دومى چنين
نيست.
فاضل
لنكرانى،
محمد، سيرى
كامل در اصول
فقه، ج 6، ص (270-268).
وضع
مفردات
وضع الفاظ
غير مركب
وضع
مفردات،
مقابل وضع
مركبات مى
باشد. مفردات
بر دو دسته
است:
1. جوامد،
مانند: انسان
و حجر كه ماده
و هيئت آنها
در مجموع يك
وضع دارد;
2. مشتقات،
كه داراى دو
وضع مى باشد:
أ) وضع ماده،
مانند: ماده
قيام در «قائم»
كه در هر هيئتى
به معناى
ايستادن است;
ب) وضع هيئت،
مانند: هيئت
فاعل در «قائم»
كه بر صدور و
تحقق فعل از
فاعل در ضمن
هر ماده اى
دلالت مى كند.
نيز ر.ك: وضع
اسما; وضع
افعال; وضع
حروف.
فاضل
لنكرانى،
محمد، كفاية
الاصول، ج 1، ص 100.
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص 30.
محمدى،
على، شرح اصول
فقه، ج 1، ص 57.
وضع
مواد
وضع حروف
اصلى يك كلمه
براى معناى
خاص
وضع مواد،
به معناى وضع
حروف اصلى
كلمه (ماده) براى
افاده معناى
خاص است،
مانند: وضع
ماده «ض، ر، ب»
كه حروف اصلى
كلماتِ «ضارب»،
«ضرب»، «يضرب» و.. .
بوده و براى
افاده معناى
«زدن» به كار مى
رود.
نكته:
ماده و هيئت
جوامد، مانند:
انسان و حجر،
يك وضع بيشتر
ندارد، اما
مشتقات داراى
دو نوع وضع مى
باشد: وضع
ماده و وضع
هيئت.
مشكينى،
على، اصطلاحات
الاصول، ص 289.
محمدى،
على، شرح اصول
فقه، ج 1، ص 59.
آذرى قمى،
احمد، تحقيق
الاصول
المفيدة فى اصول
الفقه، ص (197-196).
آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص (33-32).
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص 31.
شيرازى،
محمد،
الاصول، ج 1، ص 48.
شيرازى،
محمد، الوصول
الى كفاية
الاصول، ج 1، ص 58.
وضع
موصولات
مدلول و
چگونگى وضع
اسماى موصول
موصولات
براى ايجاد
اشاره به سوى
مبهماتى وضع
شده كه انتظار
مى رود ابهام
آنها به وسيله
«جمله صله» رفع
گردد.