وضع خاص،
موضوع له خاص،
آن است كه
واضع در هنگام
وضع، يك معناى
جزئى را تصور
نموده، سپس
لفظ را براى
همان معناى
جزئى قرار مى
دهد، مانند: وضع
اعلام شخصى هم
چون زيد، حسن،
على و....
اصوليون در
امكان و تحقق
اين نوع وضع،
اختلافى
ندارند.
خويى،
ابوالقاسم،
محاضرات فى
اصول الفقه، ج
1، ص (50-49).
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص (22-21).
مشكينى،
على،
اصطلاحات
الاصول، ص 288.
آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص 24.
مكارم
شيرازى،
ناصر، انوار
الاصول، ج 1، ص 36.
محمدى،
على، شرح اصول
فقه، ج 1، ص 33.
وضع خاص
موضوع له عام
تصور معناى
جزئى و وضع
لفظ براى
معناى كلّى آن
وضعى به
لحاظ معنا،
وضع خاص و
موضوع له عام
است كه واضع،
هنگام وضع، يك
معناى جزئى را
تصور نموده،
سپس لفظ را
براى كلى آن
جزئى وضع مى
كند; براى
مثال، وجود
خارجى زيد، و
سپس لفظ زيد
را تصور نموده
و آن را براى
انسان وضع مى
كند.
مشهور
اصوليون،
چنين وضعى را
محال مى دانند.
مكارم
شيرازى،
ناصر، انوار
الاصول، ج 1، ص 36.
خويى،
ابوالقاسم،
محاضرات فى
اصول الفقه، ج
1، ص 51.
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص 21.
آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص 24.
مشكينى،
على،
اصطلاحات
الاصول، ص 288.
محمدى،
على، شرح اصول
فقه، ج 1، ص (35-34).
وضع
شخصى
تصور
تفصيلى لفظ
توسط واضع
هنگام وضع
واضع در
هنگام وضع،
ناچار از تصور
لفظ و معنا است;
از اين رو
«وضع»، به لحاظ
چگونگى تصور
لفظ دو صورت
دارد: وضع
نوعى و وضع
شخصى.
وضع شخصى آن
است كه واضع،
خود لفظ را
بنفسه و به
صورت تفصيلى
تصور نموده و
آن را براى
معنايى قرار
مى دهد،
مانند: زيد،
انسان و... كه
زيد مثال براى
وضع خاص و
موضوع له خاص،
و انسان مثال
براى وضع عام
و موضوع له
عام است.
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص 30.
ولايى،
عيسى، فرهنگ
تشريحى
اصطلاحات
اصول، ص 376.
صدر، محمد
باقر، دروس فى
علم الاصول، ج
1، ص 213.
صدر، محمد
باقر، بحوث فى
علم الاصول، ج
1، ص 94.
شهابى،
محمود،
تقريرات
اصول، ج 2، ص 36.
خويى،
ابوالقاسم،
محاضرات فى
اصول الفقه، ج
1، ص 53.
مشكينى،
على،
اصطلاحات
الاصول، ص 289.
محمدى،
على، شرح اصول
فقه، ج 1، ص 58.
وضع
شرعى
وضع لفظ
براى معنا
توسط شرع
وضع شرعى،
مقابل وضع
عرفى و وضع
لغوى مى باشد.
در وضع
شرعى، واضع،
شارع است،
مانند: لفظ
«صلاة» كه در
لغت به معناى
دعا مى باشد و
شارع آن را
براى اركان و
اذكار مخصوصى
(قيام، سجود،
ركوع و...) وضع
كرده است.
اصفهانى،
محمد حسين،
الفصول
الغروية فى
الاصول
الفقهية، ص 42.
علامه حلى،
حسن بن يوسف،
مبادى الوصول
الى علم
الاصول، ص 71.