وضع الفاظ
براى دلالت بر
معانى جزئى
را، وضع اعلام
مى نامند; به
اين بيان كه
واضع هنگام
وضع، معناى
خاص و جزئى
حقيقى را در
نظر مى گيرد و لفظ
را براى آن
وضع مى كند،
مانند: واژه
هايى چون
«زيد»، «عمرو» و
«بكر» براى
دلالت بر
اشخاص خاص.
خويى،
ابوالقاسم،
محاضرات فى
اصول الفقه، ج
1، ص (50-49).
آذرى قمى،
احمد، تحقيق
الاصول
المفيدة فى اصول
الفقه، ص 100.
شيرازى،
محمد، الوصول
الى كفاية
الاصول، ج 1، ص 58.
وضع اعلام
شخصى
ر.ك:وضع
اعلام
وضع
افعال
كيفيت وضع
الفاظ براى
بيان رابطه
بين ذات و حَدَث
در زمان خاص
افعال براى
نشان دادن
رابطه موجود
ميان پديده و
پديدآورنده
(حدث و فاعل) در
زمانى خاص،
وضع شده است.
در كتاب
«اصطلاحات
الاصول» آمده
است:
«لان
الافعال وضعت
لبيان النسبة
بين الذات و
الصفة لا
الذات المتصفة
بالصفة»[1]
نكته اول:
افعال
داراى دو وضع
مى باشد:
1. وضع
ماده افعال كه
از نوع وضع
اسما است (وضع
عام، موضوع له
عام);
2. وضع
هيئت افعال كه
از نوع وضع
حروف به حساب
مى آيد (وضع
عام، موضوع له
خاص)[2]
فاضل
لنكرانى،
محمد، سيرى
كامل در اصول
فقه، ج 2، ص 554.
وضع
الفاظ
نوع رابطه و
چگونگى دلالت
لفظ بر معنا
وضع، در لغت
به معناى
گذاشتن و
نهادن است، و
در اصطلاح نيز
همين معنا
مورد نظر مى
باشد; يعنى
گذاشتن و قرار
دادن براى
معنا.
درباره نوع
رابطه بين لفظ
و معنا دو
ديدگاه وجود
دارد:
[1]ذاتى
بودن; به اين
معنا كه دلالت
لفظ بر معنا،
ذاتى است، وبى
آن كه نيازى
به وضع باشد،
بر آن معنا
دلالت مى كند
2. غير
ذاتى بودن; به
اين معنا كه
بر اثر وضع
واضع يا كثرت
استعمال، لفظ
با معناى
خاصى، پيوند مى
خورد. طبق اين
مبنا، درباره
چگونگى دلالت
لفظ بر معنا
چند نظريه وجود
دارد:
أ) نظريه
اختصاص; مرحوم
«آخوند» معتقد
است رابطه اى
ويژه ميان لفظ
و معنا وجود
دارد كه يا از
راه وضع
تعيينى
(تخصيصى) و يا
از راه وضع
تعينى (تخصصى)
به وجود مى
آيد;
ب) نظريه انس
ذهنى; يعنى بر
اثر وضع، نوعى
سازگارى ميان
لفظ و معنا
پديد مى آيد
كه با شنيدن
لفظ، معناى آن
به ذهن مى
آيد، به
اندازه اى كه
حسن و قبح
معانى به
الفاظ نيز
سرايت مى كند.
ج) نظريه
التزام و
تعهد; يعنى
واضع مى پذيرد
كه هرگاه
بخواهد
معنايى را در
ذهن شنونده
بيافريند يا
از ذهنش
بگذراند، از
لفظ خاصى
استفاده كند.
د. نظريه
اعتبار; يعنى
واضع، هنگام
اراده يك
معنا، از يك
لفظ بهره
بگيرد.
نكته:
ميان مقام
وضع و مقام
استعمال
تفاوت وجود
دارد; به اين
بيان كه براى
وضع، واضع هر
كدام از لفظ و
معنا را
جداگانه لحاظ
مى كند و لفظ
را نشانه معنا
قرار مى دهد،
ولى در مقام
استعمال، لفظ
جنبه مرآتيت
براى معنا
دارد و گويى
در معنا فانى
مى شود.
خويى،
ابوالقاسم،
محاضرات فى
اصول الفقه، ج
1، ص 32.
آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص 24.
مكارم
شيرازى،
ناصر، انوار
الاصول، ج 1، ص
(34-33).
فاضل
لنكرانى،
محمد، سيرى
كامل در اصول
فقه، ج 2، ص (390-388).
نائينى،
محمد حسين،
اجود
التقريرات، ج
1، ص 26.
مغنيه،
محمد جواد،
علم اصول
الفقه فى ثوبه
الجديد، ص 23.
ولايى،
عيسى، فرهنگ
تشريحى
اصطلاحات
اصول، ص 374.
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص 20.
عراقى،
ضياء الدين،
نهاية
الافكار، ج 1،
ص 25.
اصفهانى،
محمد حسين،
الفصول
الغروية فى
الاصول
الفقهية، ص 14.
وضع
انحلالى
وضع در
الفاظ داراى
وضع مستقل
براى هر يك از
ماده و هيئت
وضع
انحلالى،
مقابل وضع
جامدى بوده و
عبارت است از
وضع در كلماتى
كه ماده و
هيئت در آنها
هر يك وضعى
جداگانه
ومعنايى
مستقل از
ديگرى دارد،
مانند: وضع
افعال، مصادر
و مشتقات
اصولى; براى
نمونه، كلمه
«ضارب» داراى
دو وضع
جداگانه است: