مرحوم «محقق نائينى»،
معانى اسما را
اخطارى مى
داند; يعنى اين
معانى در
بايگانى ذهن
وجود دارد و
با شنيدن لفظ،
معنا در ذهن
مخاطب خطور مى
كند; اما معانى
حروف را
ايجادى مى
داند; يعنى
ميان اجزاى كلام
ربط ايجاد مى
كند[5]
نكته چهارم:
معناى حرف
غير از معناى
حرفى است;
معناى حرفى شامل
معناى حروف و
معناى هيئت ها
مى شود.
1. آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص (27-25).
5. نائينى،
محمد حسين،
فوائد
الاصول، ج 1، 2،
ص (35-34).
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص (25-22).
مكارم
شيرازى،
ناصر، انوار
الاصول، ج 1، ص
(50-38).
فيض،
عليرضا،
مبادى فقه و
اصول، ص 82.
فاضل
لنكرانى،
محمد، سيرى
كامل در اصول
فقه، ج 1، ص (387-341).
محمدى،
على، شرح اصول
فقه، ص (39-36).
معانى
حسن و قبح
معانى
مختلف وتعيين
محل نزاع ميان
متكلمان
حسن و قبح در
سه معناى
مختلف به كار
مى رود:
أ) حسن و قبح
به معناى كمال
و نقص; براى
مثال، وقتى
گفته مى شود:
«فلان امر حسن
است» يعنى
براى نفس
انسان كمال
است، و يا وقتى
گفته مى شود:
«فلان امر
قبيح است»;
يعنى براى نفس
نقص به شمار
مى آيد.
حسن و قبح به
اين معنا، هم
وصف افعال
اختيارى انسان
است و هم وصف
متعلقات
افعال انسان.
حسن و قبح به
اين معنا مورد
نزاع عدليه و
اشاعره نيست،
بلكه اشاعره
نيز قبول
دارند كه حسن
و قبح به معناى
كمال و نقصان،
يك امر عقلى
است و عقل در
فهم آن مستقل
است.
ب) حسن و قبح
به معناى لذت
و ألم يا
ملائمت و منافرت
با نفس; براى
مثال، وقتى
گفته مى شود:
«فلان امر
قبيح است»
يعنى با طبع
انسان
ناسازگار بوده
و انسان از آن
تنفر دارد، و
يا وقتى گفته
مى شود: «فلان
امر حسن است»
يعنى با طبع
انسان
سازگارى
داشته و براى
او خوشايند
است. حسن و قبح
به اين معنا،
هم وصف افعال
اختيارى
انسان قرار مى
گيرد و هم وصف
متعلقات
افعال انسان.
به لحاظ حسن و
قبح به اين
معنا، اشيا به
سه دسته تقسيم
مى شود:
1. امورى
كه بالفعل
داراى حسن يا
قبح مى باشد;
2. امورى
كه بالفعل نه
حُسن دارد و
نه قبح، ولى به
لحاظ عواقب
خوب يا بدى كه
دارد، انسان
آنها را به
خوبى و بدى
متصف مى كند;
[3]امورى
كه بالفعل
قبيح بوده و
نفس از آنها
متنفر است،
ولى به لحاظ
عواقب مثبت و
خوبى كه دارد،
عقل آن را
نيكو مى
شمارد، مانند:
خوردن داروى
تلخ كه بالفعل
مورد تنفر است
حسن و قبح به
اين معنا نيز
مورد نزاع
عدليه و اشاعره
نيست.
ج) حسن و قبح
به معناى مدح
و ذم; براى
مثال، وقتى گفته
مى شود: «فلان
كار حسن است»
يعنى فاعل آن
نزد عقلا
مستحق مدح و
ستايش است، و
يا وقتى گفته مى
شود «فلان كار
قبيح است»
يعنى فاعل آن
نزد عقلا
مستحق ذم و
نكوهش است.
حسن و قبح به
اين معنا
مخصوص افعال
اختيارى است.
نزاع
اشاعره و
عدليه در اين
معناى حسن و
قبح است;
اشاعره
معتقدند عقل
عقلا جداى از
بيان شارع نمى
تواند درك كند
اين كار حسن
است يا قبيح، ولى
عدليه مى
گويند: عقل
عقلاى عالم به
طور مستقل اين
معنا را درك
مى كند.
ميان معانى
سه گانه حسن و
قبح رابطه عام
و خاص مطلق
برقرار است;
به اين معنا
كه برخى از
كارها ممكن
است داراى حسن
و قبح به هر سه
معنا باشد،
مانند: علم
آموزى و احسان
كه هم كمال
براى نفس است
و هم خوشايند
آن، و هم نزد
عقلا سبب
استحقاق مدح
مى گردد، و
برخى از كارها
امكان دارد
يكى از معانى
سه گانه حسن و قبح
را داشته
باشد، مانند:
غنا و
آوازخوانى كه
به خاطر
ملائمت و
خوشايندى با
نفس پسنديده
است، ولى حسن
به معناى اول
و سوم نيست;
يعنى آوازخوانى
يك كمال براى
نفس نيست و
عقلا نيز حكم
به بايسته
بودن غنا نمى
كنند.
نكته:
برخى براى
حسن و قبح
چهار معنا بر
شمرده و معتقدند
حسن در معناى
مصلحت و قبح
در معناى
مفسده نيز به
كار مى رود[1]