responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 735

آنها با هم فرق دارد.

نكته:

اشتقاق، به معناى گرفتن لفظى ديگر از يك لفظ، به شرط مناسبت آن دو در معنا و ترتيب حروف اصلى، و مغايرت آنها در صيغه است. اشتقاق، به صغير، كبير و اكبر تقسيم شده است، اما هرگاه اشتقاق به طور مطلق استعمال شود، به اشتقاق صغير انصراف دارد.

در اشتقاق صغير، ميان دو لفظ تناسب در حروف اصلى و ترتيب وجود دارد، مثل: اشتقاق «ضرب» از «ض، ر، ب».

در اشتقاق كبير، ميان دو لفظ تناسب در لفظ و معنا وجود دارد، اما تناسب در ترتيب وجود ندارد، مثل: «جبذ» و «جذب».

در اشتقاق اكبر، ميان دو لفظ فقط در مخرج تناسب وجود دارد، مثل: «نحق» و «نعق»[1]


[1]بدخشى، محمد بن حسن، شرح البدخشى (به ضميمه شرح الاسنوى)، ج 1، ص 262

جزايرى، محمدجعفر، منتهى الدراية فى توضيح الكفاية، ج 1، ص 195و198.

مشتق (اصول

اسم محمول بر چيزى، حكايت كننده از صفت يا حالت قابل زوال

مشتق، در اصطلاح اصوليون، اسمى است كه بر شخصى يا چيزى حمل گرديده و از صفت يا حالت آن حكايت مى كند، به گونه اى كه آن صفت يا حالت، قابل زوال و انفكاك مى باشد.

به عبارت ديگر، مشتق اصولى لفظى است كه بر يك ذات به اعتبار اتصاف آن به مبدئى از مبادى اطلاق مى شود، خواه اتصاف ذات به اعتبار حلول صفت در آن باشد، مانند: حيّ و حارّ (ذات متصف به حيات و متصف به حرارت) و يا به اعتبار صدور صفت از ذات باشد، مانند: ضارب و قاتل (ضرب و قتل از فرد صادر شده است) و يا به اعتبار انتزاع وصف از ذات مانند مالك و مملوك (كه ملكيت از زيد و مال او انتزاع مى شود).

به اين ترتيب، مشتق اصولى دو شرط دارد:

1. بر ذات جارى مى شود; يعنى ذات به آن متلبس و متصف مى شود و به گونه اى وصف، عنوان براى ذات مى شود و از ذات حكايت مى كند; يعنى افزون بر اين كه به ذات اسناد داده مى شود گونه اى از اتحاد و هويت (اين همانى) ميان آن و ذات وجود دارد;

[2]اين وصف، عنوانى از اوصاف ذاتى شىء (مثل فصل و نوع) يا از صفات عارض لازم ذات نيست، زيرا بايد به گونه اى باشد كه با زوال آنها ذات زايل نشود تا بتوان گفت آيا اطلاق مشتق بر ذاتى كه قبلا تلبس و اتصاف به مبدأ داشته در حال حاضر حقيقت است يا مجاز

امّا مشتق در اصطلاح علم نحو، لفظى است كه از لفظ ديگر گرفته شده و حروف اصلى آن را در بر دارد، مانند: اشتقاق ضَرَب از ضَرْب و ضارب از يضرب.

بنابراين، ميان مشتق اصولى و مشتق ادبى رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار است; يعنى در بعضى از الفاظ، هر دو اصطلاح صادق مى باشد، مثل: كاتب و ضارب، در برخى از الفاظ، فقط مشتق اصولى صادق است، مثل: زوج و زوجه، و در مواردى هم، فقط مشتق ادبى صادق است، مانند: افعال.

به عقيده اصولى ها، اطلاق مشتق بر افراد يا اشيا در حال تلبس به مبدأ اشتقاق، حقيقت است و اطلاق آن بر افراد يا اشيايى كه در آينده متلبس مى شوند، مجاز است، ولى اطلاق مشتق در حال بر «ما انقضى عنه التلبس» يعنى ذاتى كه قبلاً تلبس به مبدأ داشته و الآن ندارد، اختلافى است و اكثر اصوليون به مجاز بودن آن اعتقاد دارند.

نكته:

نسبت بين مشتق اصولى و نحوى، عموم و خصوص من وجه است; براى مثال، زوج و زوجه در اصطلاح اصول مشتق مى باشد، ولى در علم نحو، جامد شمرده مى شود و يا ضرب و يضرب مشتق نحوى است، ولى مشتق اصولى نيست، اما اسم فاعل و اسم مفعول در هر دو علم، مشتق به شمار مى رود.

آخوند خراسانى، محمد كاظم بن حسين، كفاية الاصول، ص 56.

مشكينى، على، تحرير المعالم، ص 37.

مشكينى، على، اصطلاحات الاصول، ص 244.

سبزوارى، عبدالاعلى، تهذيب الاصول، ج 1، ص 37.

جزايرى، محمدجعفر، منتهى الدراية فى توضيح الكفاية، ج 1، ص 195 و 198.

مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج 1، ص 58.

فاضل تونى، عبد الله بن محمد، الوافية فى اصول الفقه، ص 62.

نائينى، محمد حسين، فوائد الاصول، ج 2،1، ص 122 و (103-96).

محمدى، على، شرح اصول فقه، ج 1، ص 121.

محقق داماد، مصطفى، مباحثى از اصول فقه، ج 1، ص 111.

نائينى، محمد حسين، اجود التقريرات، ج 1، ص 52.

فيض، عليرضا، مبادى فقه و اصول، ص 98.

بدخشى، محمد بن حسن، شرح البدخشى (به ضميمه شرح الاسنوى)، ج 1، ص 270.

حايرى، عبد الكريم، دررالفوائد، ج 1، 2، ص 58.

عراقى، ضياء الدين، نهاية الافكار، ج 1، 2، ص 118.

مشتق اصولى

ر.ك: مشتق (اصول)

مشتق صرفى

ر.ك: مشتق (ادبى)

مشتق نحوى

ر.ك: مشتق (ادبى)

نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 735
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست