نام کتاب : شرح نهاية الحكمة( مصباح) نویسنده : مصباح یزدی، محمد تقی جلد : 1 صفحه : 80
هر واقعيتى قابل حمل است:
خداوند هست، انسان هست، درخت هست. بنابراين، احتياج به توضيح خاصى ندارد.
2- 2: واژه «ماهيت»
در تعريف ماهيت گفتهاند:
«الماهيه ما يقال فى جواب ما هو»؛ يعنى، اگر درباره شيئى سؤال كنيم كه «اين
چيست؟»، «چه حقيقتى دارد؟» در جواب قضيهاى گفته مىشود كه محمول آن همان ماهيت
شىء است. مثلا درباره زيد مىپرسيم: «زيد چيست؟ چه حقيقتى دارد؟» در جواب، گفته
مىشود: «زيد انسان است»، انسان در اين قضيه محمول است، پس ماهيت است.
درباره شىء ديگرى
مىپرسيم: «چيست؟ چه حقيقتى دارد؟» يا گفته مىشود: «اسب است» يا «درخت است» يا
غيره. پس انسان، اسب، درخت و امثال ذلك ماهيتاند.[1]
برخلاف مفهوم وجود، مفهوم
ماهوى بر همه واقعيات قابل حمل نيست؛ هر مفهوم ماهوى تنها بر يك شىء يا گروه خاصى
از اشيا صادق است. مفهوم انسان تنها بر افراد انسان صادق است و بر ساير اشيا قابل
صدق نيست و مفهوم اسب تنها بر اسبها صادق است و بر افراد انسان و يا ساير اشيا
صادق نيست، پس هر ماهيتى از غيرمصاديق خود سلب مىشود و به تعبير كتاب: «مسلوبة
بعضها عن بعض». به علت همين ويژگى است كه اشيا در ذهن با مفاهيم ماهوى دستهبندى
مىشوند و هر گروه و دستهاى از دستههاى ديگر با ماهيتشان متمايز و جدا مىگردند.
از اينجا، مىتوان دريافت
كه مفهوم وجود غير از مفاهيم ماهوى است، نه عين هيچيك از آنهاست و نه جزء هيچيك،
زيرا چنانكه در فصل اول/ 1 گذشت، مفهوم وجود مفهومى عام و مشترك است كه بر همه
اشيا قابل حمل است، در حالىكه هيچيك از مفاهيم ماهوى بر همه اشيا قابل حمل
نيستند، هريك مخصوص به گروه و دسته خاصى از اشيايند؛ و واضح است كه مفهوم عام
نمىتواند عين مفهوم خاص باشد. علاوه بر اين، هر مفهوم ماهوى كه در نظر گرفته شود،
مىتوان مفهوم وجود را از آن سلب كرد؛ يعنى، سلب آن از ماهيت مستلزم تناقض نيست؛
مثلا، قضيه «انسان موجود نيست» حاوى تناقضى نيست؛ در حالىكه اگر مفهوم وجود عين
مفهوم ماهوى يا جزء آن بود، سلب وجود از آن مستلزم تناقض بود، زيرا سلب يك مفهوم
يا جزء آن از خودش- مثل «انسان انسان نيست» يا «انسان حيوان نيست»- تناقض است. از
اين بحث در كتب فلسفى، تحت عنوان «زيادة الوجود على الماهيه» ياد مىشود: