responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي نویسنده : زمانی نژاد، علی اکبر    جلد : 1  صفحه : 180

درماند. برخاست، دو كوه ديد آنجا: يكى صفا، يكى مروه. ساعتى بر صفا مى دويد، ساعتى بر مروه مى شد؛ تا هيچ كسى را بيند يا حسّى و حركتى شنود يا مستغاثى بود؟! كسى را نديد!
با نزديك كودك آمد، كودك را رنجور و ضعيف يافت؛ چنان گمان برد كه بخواهد مردن. گفت: بروم تا بارى مرگ و جان كندن او نبينم، از ميان هر دو كوه مى دويد و مى آمد و مى شد، گاه بر صفا، گاه بر مروه. ابتدا به صفا كرده بود تا هفت بار بدويد، بار هفتم بر مروه بود. و در هر نوبتى بيامدى و اسماعيل را بديدى. چون او را زنده ديديد، بدويدى ديگرباره، اميد آن را كه باشد كه چاره اى يابد يا چاره گرى؛ كس را نمى ديد. به بار هفتم كه مروه حاصل آمد، بنگريست به نزديك اسماعيل، بياض [سفيدى] آب ديد.
محمّد بن اسحاق گويد: هاجر چون اول بار كه بر كوه صفا آمد تا بنگرد تاهيچ آدمى و انيسى و آبى بيند، از جانب كوه مروه آوازى شنيد. از آنجا بدويد و به كوه مروه آمد. بنگريست، هيچ كس را نديد. هم آواز از كوه صفا مى آمد. چون با كوه صفا آمد، هيچ كس را نديد. بارى ديگر آواز از كوه مروه مى شنيد، بدويد با كوه مروه آمد؛ كسى را نديد. آواز از صفا مى آمد، با صفا دويد؛ همچنين تا هفت بار. به بار هفتم، مدهوش و متحيّر شد. آواز داد كه: بار خدايا! اين آواز نمى دانم تا تو كنى؟! آوازت شنوم و تو را نمى بينم. به خدايى تو كه اگر به نزديك تو فرجى و فريادرسى هست، به فرياد رس كه هلاك مرا دريافت!
حق تعالى آن دويدن ضعيفه را ركنى كرد از اركان حج، تا هر كه به حج آن خانه رود، موافقت تاختن و سعى هاجر را هفت بار از ميان صفا و مروه سعى كند: ابتدا به صفا و ختم به مروه.
آن گه آن آواز او را متتابع مى بود و هاجر بر اثر آواز مى رفت تا به نزديك درخت رسيد. آواز جَرى آب شنيد كه بر روى زمين مى رفت. عجب داشت، بدويد تا به

نام کتاب : شناخت نامه شيخ ابوالفتوح رازي نویسنده : زمانی نژاد، علی اکبر    جلد : 1  صفحه : 180
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست