توحيد شدند.[1] وى همچنين ديگران را از گرايش به
اسلام بازمىداشت. آوردهاند كه «عقبة* ابنابىمعيط» دوستِ صميمى ابى كه مراوده
اندكى نيز با رسول خدا داشت،[2] حضرت را به ضيافتى دعوت كرد؛ امّا پيامبر دست به طعام نبُرد تا عقبه
شهادتين بر زبان جارى سازد و او نيز چنان كرد. وقتى ابَى از اين روىداد آگاه شد،
بر عقبه سخت عتاب كرد و عذر نپذيرفت جز آنكه بر چهره پيامبر صلى الله عليه و آله
آب دهان افكَنَد.[3] برخى گفتهاند: او به اين كار موفق
نشد؛[4] امّا عدهاى بر اين باورند كه عقبه
براى جلب رضايت ابى، خواستِ او را برآورد و به سزاى ارتداد* خويش، در نبرد بدر به
فرمان پيامبر سر از كف بداد.[5] پس از نزول آيات اوّل سوره روم كه از پيروزى روم* بر ايران خبر
مىداد، ابى از سرستيز با ابوبكر، بر عدم تحقّق وعده الهى شرط بست؛ امّا با تحقّق
آن، ابوبكر، صد شتر ماده به چنگ آورد.[6] دشمنى ابى با رسولخدا صلى
الله عليه و آله بدان پايه بود كه او را سرسختترين و آزار دهندهترين دشمنان رسول
خدا دانستهاند؛[7] چنانكه هرگاه در مكّه به پيامبر
مىرسيد، مىگفت: اسبم را نيك پرورش مىدهم تا سوار بر آن تو را بكشم.[8] وى در توطئه دارالندوه شركت داشت[9][1]. غرر التبيان، ص446؛ مجمع البيان، ج 8، ص 725- 726 [2]. جامع البيان، مج11، ج 19، ص 12؛ السيرة النبويه، ج 1، ص 361 [3]. اسباب النزول، ص279؛ السيرة النبويه، ج 1، ص 361؛ الدر المنثور، ج 6، ص 251 و 253 [4]. الدر المنثور، ج6، ص 251 [5]. مجمع البيان، ج 7،ص 261؛ الدر المنثور، ج 6، ص 251 [6]. تفسير قرطبى، ج14، ص 4؛ الميزان، ج 16، ص 163 [7]. انساب الاشراف، ج10، ص 251؛ البدء والتاريخ، ج 3، ص 155 [8]. المنمق، ص 408 [9]. مناقب، ج 1، ص 233